اگر بي تفاوت باشيم و براي رفع گرفتاريها و بلاهايي كه اهل ايمان بدان مبتلا هستند دعا نكنيم، آن بلاها به ما هم نزديك خواهد بود. محمدتقی بهجت
برچسب ها :
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان زیر چتر اهل بیت(ع) و آدرس zirechatreahlebeit.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 53
بازدید هفته : 334
بازدید ماه : 358
بازدید کل : 61013
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
اگر بي تفاوت باشيم و براي رفع گرفتاريها و بلاهايي كه اهل ايمان بدان مبتلا هستند دعا نكنيم، آن بلاها به ما هم نزديك خواهد بود. محمدتقی بهجت
نگاه تند به زیردست، برای ترساندن آزاررسانی از نوع حرام است؛ و تبسم به عاصی و گناهکار، برای تشویق، یاری بر معصیت است. محمدتقی بهجت
وقتي كه
به حكمت ♥ خُــــــــــــــــدآ ♥
باور داري
توي هر مشكلي كه داري
دنبال
"مقصر"
نباش!
وقتي از يه جايي به بعد "همه چي "
دست خداست
همه ي تقصير هارو
گردن يه نفر انداختن
اشتباست!!!!
اين سخن همواره در ميان ما گفته ميشود که زندگي ارزشمند، هدفدار و هدفمند ميباشد و هدفداري به عنوان يک اصل مسلم براي زندگي پذيرفته شده است؛ اما جاي آن هست که با مراجعه به مهمترين متن مقدس ديني ما اين پرسش هم مطرح شود که به چه دليل زندگي بايد هدفمند باشد، چه ضرورتي احساس ميشود که انسان داراي زندگي هدفدار باشد؟
آيا شناخت هدف، همچنين شناخت وسايل و ابزاري که ما را به هدف ميرساند، در سرنوشت ما موءثر خواهد بود؟ ميگويند: از مهمترين ارکان حيات انساني «هدفداري زندگي» است. زندگي بدون هدف، پوچ است و پوچتر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است.
در تعريف هدف، سخنها گفتهاند؛ بعضي از اين تعريفها عبارتند از:
«هدف، آن چيزي است که براي رسيدن به آن تلاش و کوشش ميشود1». و نيز گفتهاند: «هدف، عبارت است از آن حقيقت مطلوب که اشتياق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسيلههايي که آن حقيقت را قابل وصول مينمايد2».
«فلسفه حيات» يا «هدف زندگي» از مسائل مهم انسانشناسي به شمار ميرود و يکي از اساسيترين موضوعات زندگي انسان است. اگر انسان نتواند در يابد که «هدف از حيات چيست» و پاسخ مناسبي براي اين پرسش نداشته باشد، زندگي را بي معني خواهد يافت. تلاشهاي روزمره زندگي انسان، زماني مفهوم خواهد يافت که «هدف نهايي از زندگي» روشن باشد.
با اندکي دقت ميتوان دريافت، هدفي که ما براي زندگي خود در نظر ميگيريم همه زندگي ما را تحت تأثير قرار ميدهد، به تعبير ديگر، به زندگي ما «جهت» و «معني» ميدهد.
اگر انسانها در زندگي خود روشهاي متفاوتي دارند، به اين دليل است که هدفهاي مختلفي را دنبال ميکنند، هر قدر اين هدف با ارزشتر و والاتر باشد، به همان اندازه زندگي از ارزش و کيفيت عاليتري برخوردار خواهد شد؛ بنابراين، سعادت و کمال انسان در گرو «شناخت هدف» و آگاهي از «فلسفه حيات» و تلاش بيوقفه در راه رسيدن به آن ميباشد.
البته انتخاب هدف نهايي به جهان بيني هرکس بستگي دارد، اينکه در بين افراد جامعه اختلاف در انتخاب هدف به چشم ميخورد، معلول جهان بينيهاي مختلف و متفاوت است، زيرا جهانبيني ريشه اصلي انتخاب هدف زندگي است. بر اين اساس، نتيجه ميگيريم که زندگي از آن جهت بايد هدفمند باشد که در واقع موضوعي که هدف زندگي قرار ميگيرد، تعيين کننده سرنوشت انسان و شخصيت و منش انساني او ميباشد، زيرا چنانکه در تعريف هدف بيان گرديد، هدف، داراي خصوصيتي است که موجب جلب توجه و گرايش استقلالي انسان ميباشد، و در واقع نوع زندگي و منش آدمي و شخصيت او، محصولي از هدفهايي است که در زندگاني انتخاب ميکنند، زيرا در هدف نهايي، همه عناصر رواني و مغزي و انگيزههاي حياتي در انتخاب آن هدف، همآهنگ و بسيج ميشوند و ميخواهند هدف را که جزء گسيختهاي از انسان احساس ميشود، به انسان بپيوندد.
موضعگيري در برابر فلسفه حيات و هدف زندگي
در برابر مسأله «فلسفه حيات» ميتوان مردم را به سه دسته تقسيم کرد:
دسته اول: کساني هستند که به علت سرگرم شدن به هدفهاي مادي و انس با ظواهر زندگي، به چيزي والاتر از آن نميانديشند، اينان به تعبير قرآن کساني هستند که به حيات3 دنيا راضي شده و به آن آرام گرفتهاند، و رضايت به زندگي موقت سبب شده است که آنها به طور جدي درباره «هدف نهايي زندگي» نينديشند و در غفلت غوطهور باشند.
دسته دوم، کساني هستند که هدفهاي مادي و غريزي نتوانسته است آنها را راضي و خشنود سازد و از طرفي هم نتوانستهاند به بعد متعالي حيات دست يابند، زيرا آنها هدف نهايي زندگي انسان را در لابلاي زندگي مادي جستجو نمودهاند؛ اين دسته افراد که سراب را آب پنداشته و با رسيدن به آن عطش شان بيشتر گشته، به پوچي رسيدهاند. اينان به تصور اينکه حيات انساني در همين زندگي چند روزه دنيا خلاصه شده و هدفي والاتر از عناصر مادي و غريزي وجود ندارد، آن را پوچ و بيارزش دانسته و زبان به طعن و انتقاد از نظام هستي گشودهاند. نيهيليستها يا پيروان «فلسفه پوچي» از اين دستهاند.
دسته سوم: کساني هستند که گام فراتر نهاده با بعد متعالي حيات آشنا شدهاند اينان توانستهاند در سايه تحصيل کمال دريچهاي از عالم بالا بر روي خود بگشايند و با عظمتهاي معنوي زندگي، آشنا شوند. از اين رو، اين دسته، نه مانند گروه اول با آسودگي خاطر در عالم غفلت و بيخبري غنودهاند و نه مانند گروه دوم به پوچي رسيدهاند. آنان با دستيابي به حقايقي که از ديد ظاهربينان، پنهان و پوشيده است، فلسفه زندگي را در ماوراي مرزهاي ظواهر يافته، از آن سخن گفتهاند4، و براي رسيدن به آن از هيچ تلاشي دريغ نميورزند. قرآن نيز رسيدن به هدف نهايي و موفقيت را به آنان نويد داده و خداوند هم ياريشان خواهد کرد.
لزوم تفکيک ميان هدف و وسيله
تفکيک ميان هدف و وسيله، يکي از بزرگترين عوامل زندگي هدفدار است، زيرا با اين تفکيک عظمت و ارزش هدفها معلوم ميشود و در صورتي که انسان خود آشنا و داراي علاقه به خويشتن باشد، بهترين هدف را براي زندگي خود انتخاب مينمايد. اگر تفکيک مزبور صورت نگيرد، زندگي آدمي مانند قطعه کاغذي است که بدون هدف در تند باد حوادث زندگي به اين سو و آن سو کشيده ميشود و چنين انساني وسيلهاي براي هدف زندگي ديگران ميگردد5.
«بايد توجه داشت که هدفگيريهاي عالي، موقعيت رواني انسانها را گستردهتر، بيناييشان را تيزتر، اصالت حياتشان را در اين دنيا نيرومندتر ميگرداند و در نتيجه با اينکه از انسانها هستند، مافوق انسانها مينگرند و ابعاد درونيشان باز و بازتر ميگردد، و هم اينان به حلقههاي زنجير وراثت و محيط و تاريخ مسلط ميشوند.
ما ميتوانيم صريحاً بگوئيم: «هر هدف عالي که وارد حوزه موقعيت انساني ميگردد، همانند آب زلالي است که به ريشه درخت نفوذ ميکنند و آن را شکوفان و بارور ميسازد6.»
از اين رو لازم است ميان هدف و وسيله تفکيک صورت گيرد تا انسان دچار خطا نشود و وسيله را به جاي هدف اشتباه نگيرد، و هدفهاي زودگذري که درواقع وسيلههاي زندگي نهايي بيش نيستند هدف اعلاي زندگي انتخاب نکند زيرا کسي که به هدفهاي زودگذر دل ميبندد و براي دستيابي به آنها تلاش ميکند، بايد به خود احتمال شکست بدهد. اما دل بستن به هدفهاي جاويدان و متعالي و سعي در راه رسيدن به آنها، بنا به وعده تخلفناپذير قرآن7 موفقيت را در پي خواهد داشت.
فلسفه حيات در قرآن:
«حيات جاريه معمولي در اين دنيا از نظر قرآن، حياتي ابتدائي است و مرحله پست حيات به شمار ميرود، اين مطلب در 69 آيه از قرآن تذکر داده شده و با تعبير الحياة الدنيا که به معناي حيات ابتدائي ميباشد، وارد شده است8».
آياتي از قرآن کريم به بيان اين حقيقت نيز ميپردازد که حيات معمولي و پست اين دنيا نميتواند آرمان و ايدهآل نهائي انسان تلقي شود، زيرا اين دنيا در عين جالب بودن حقيقتي است ابتدائي، نه متعالي و نهائي؛ و لذا قرآن از اين گونه حيات تعابيري همچون متاع فريبنده، لهو و بيهوده، بازي، متاع اندک، آرايش فريبا و... دارد که در سورههاي مختلف و آيات متعدد بيان شده است9.
عليرغم جذابيتها و ارزشهاي ظاهري که در حيات دنيا مشاهده ميشود و ميتواند وسيله کمال و تعالي انسان نيز باشد نميتواند هدف نهايي زندگي قرار گيرد و لذا انتخاب چنين حياتي به عنوان هدف متعالي زندگي، سراب را آب پنداشتن است و راهي که به چاه منتهي خواهد شد.
به دليل همين ناچيزبودن حيات دنيا شاعر، راه افراط پيموده و در وصف زندگي دنيا چنين سروده است:
دنيا چو حباب است ولکن چه حباب نه بر سر آب بلکه بر روي سراب
آن هم چه سرابي که به بينند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب
«با چشمان فرو بسته لب بر جام زندگي نهاده اشک سوزان بر کناره زرين آن فرو ميريزيم، تا آنگاه که دست مرگ، نقاب از ديدگان ما بردارد، در آن موقع خواهيم فهميد که اين کاسه حيات از اول خالي بوده و ما جز باده خيال چيزي از آن ننوشيدهايم10».
براي آن دسته از انسانها که «هدف زندگي» را در لابلاي حيات مادي و زودگذر همين دنيا جستجو ميکنند و لذت بردن، تجمل پرستي، فزونطلبي در اموال، هوسراني و بدست آوردن قدرت را هدف نهايي زندگي ميپندارند. قرآن کريم در آيه 20 سوره حديد چنين هشدار ميدهد:
«اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينکم و تکاثر في الاموال و الا ولاد، کمثل غيث اعجب الکفار بناته ثم يهيج فتراه مصفراً ثم يکون حطاماً و فيالاخرة عذاب شديد و مغفرة منالله و رضوان و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور. بدانيد زندگي دنيا تنها بازي، و سرگرمي، و تجملپرستي، و تفاخر در ميان شما، و افزونطلبي در اموال و فرزندان است».
به اين ترتيب «غفلت»، «سرگرمي»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهاي پنجگانه عمر آدمي را تشکيل ميدهند.
نخست «دوران کودکي» است که زندگي در هالهاي از غفلت و بيخبري و لعب و بازي فرو ميرود. سپس مرحله «نوجواني» فرا ميرسد، و سرگرمي جاي بازي را ميگيرد، و در اين مرحله انسان به دنبال مسائلي است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدي دور دارد.
مرحله سوم مرحله «جواني» و شور و عشق و تجملپرستي است از اين مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا ميرسد و احساسات «کسب مقام و فخر» در انسان زنده ميشود. و سرانجام به مرحله پنجم ميرسد و در اين مرحله به فکر افزايش مال و نفرات و جمع ثروت ميافتد.
سپس، قرآن با ذکر يک مثال آغاز و پايان زندگي را در برابر ديدگان انسانها مجسم ساخته، ميفرمايد: کمثل غيث اعجب الکفار.... همانند باراني است که از آسمان نازل ميشود، و چنان زمين را زنده ميکنند که گياهانش، زارعان را در شگفتي فرو ميبرد، سپس خشک ميگردد، به گونهاي که آن را زردرنگ ميبيني، سپس درهم شکسته و خرد و تبديل به کاه ميشود. اينگونه است زندگي ناپايدار دنيا که شايسته نيست با چنين اوصافي هدف اعلاي زندگي انسان قرار گيرد، بلکه بايد به عنوان مزرعه جهان باقي و مکان آماده شدن براي ورود به حيات حقيقي و ابدي مورد استفاده قرار گيرد11.
البته سوالي مطرح ميشود که اگر حيات دنيا هدف نيست چرا خداوند آن را آفريده است؟ در پاسخ بايد گفت: خالق حکيم حيات، دنيا را از آن جهت آفريده است که وسيله رسيدن به هدف متعالي انسان و دستيابي به حيات حقيقي و ابدي در جوار رحمت حق باشد نه اينکه اين حيات ناپايدار خود هدف زندگي قرار گيرد.
«ما اگر بخواهيم خود حيات دنيا را هدف قرار دهيم، در منطق قرآن، با اختيار خود، خويشتن را عاشق خلأ محض کردهايم و اما اگر در اين حيات غوطهور نشويم و آن را به عنوان شايستهترين گذرگاه براي حيات واقعي «ألا و ان الدار الآخرة لهي الحيوان» تلقي کنيم، در عاليترين هدف که براي يک «من انساني» قابل تصور است گام خواهيم گذاشت12».
قرآن هدف از زندگي ابتدايي دنيا را دستيابي و رسيدن به حيات طيبه ميداند که همان زندگي حقيقي و جاويد است و براي رسيدن به آن دو چيز را شرط قرار ميدهد: يکي ايمان و ديگري عمل صالح. در سوره نحن آيه 97 ميفرمايد:
«من عمل صالحاً من ذکرا و انثي و هو مومن فلنحيينة حياةً طيبة ولنجزينهم احدهم باحسن ما کانوا يعملون هر کس از مرد و زن عمل شايسته کنند و موءمن باشد. او را زندگي نيکو دهيم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل ميکردهاند ميدهيم».
در جمله «فلنحيينه حياةً طيبةً» حيات، به معناي جان انداختن در چيزي و افاضه حيات به آن است، پس اين جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اينکه خداي تعالي موءمني را که عمل صالح کند به حيات جديدي غير از آن حياتي که به ديگران نيز دادهاند زنده ميکند و مقصود اين نيست که حياتش را تغيير ميدهد بلکه مرتبه عاليتري از حيات را - که از کيفيت بهتري برخوردار است - به او عنايت ميکند اين چنين انساني در نقش خود نقد و کمال و قوت و عزت و لذت و سروري را درک ميکند که نميتوان اندازهاش را معين کرد و نميتوان گفت که چگونه است، و چرا چنين نباشد، حال آنکه متفرق در حياتي دائمي و زوالناپذير، و نعمتي باقي و فناناپذير، و لذتي خالص از الم و کدورت و خير و سعادتي غيرشوب به شقاوت است. اين آثار زندگي، جز، بر زندگي حقيقي مترتب نميشود، و زندگي مجازي بويي از آن ندارد؛ خداوند اين آثار را بر حياتي مترتب کرده که آن را مختص به مردم باايمان و داراي عمل صالح دانسته، حياتي که حقيقي و واقعي و جديد است، که خدا آن را به کساني که سزاوارند افاضه ميفرمايد13» البته در آيات قرآن، اهداف متعددي براي آفرينش انسان مطرح شده است که ميتوان آنها را به سه دسته تقسيم کرد14:
1 - هدف مقدماتي (کوتاه مدت):
مقصود از آن، فراهم شدن زمينههاي مادي و اجتماعي و تحقق شناختهاي لازم براي انتخاب آزادانه راه و رسم زندگي براي انسان و استمرار حيات است. از جمله اين اهداف ميتوان به آباداني زمين و دستيابي به توسعه مادي و اقتصادي اشاره کرد. چنان که در سوره هود آيه 60 ميفرمايد:
«و الي ثمود اخاهم صالحاً قال يا قوم اعبدواالله ما لکم من اله غيره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فيها.... براي قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم صالح گفت: اي مردم! خدا را عبادت کنيد که معبودي غير از او نداريد. او شما را از زمين آفريد و آبادي آن را از شما خواسته است».
اين که خداوند انسان را به آبادکردن زمين وا ميدارد و عمران آن را از او ميخواهد، به اين معنا نيست که هدف نهائي همين باشد، بلکه بهرهوري از زمين براي بقاي انسان و استمرار حيات مادي، لازم و ضروري است و ادامه زندگي نيز مقدمه رسيدن به هدف والاتري است که انسان و استمرار حيات به تدريج بايد به سوي آن هدف در حرکت باشد و سرانجام به آن برسد.
2 - هدف مياني (متوسط)
بدون هدفهاي ميان مدتي که در قرآن براي زندگي انسان بيان شده است رسيدن به هدف نهايي ممکن نخواهد بود. دو نمونه از اين اهداف را «آزمايش بندگان» و «عبادت خدا» ميتوان نام برد.
الف - آزمايش:
«الذي خلق الموت والحياة ليبلوکم ايکم احسن عملا.... خدايي که مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايد شما را که کدام يک نيکوکار ميشويد. (ملک/2)».
منظور از آزمايش خداوند نوعي پرورش است، به اين معني که انسانها را به ميدان عمل ميکشد تا ورزيده و آزموده و پاک و پاکيزه شوند ولايق قرب خدا گردند15.
ب - عبادت
در آيه 56 سوره ذاريات يکي ديگر از هدفهاي مياني را عبادت ذکر ميکند و ميفرمايد:
«ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» جن و انس را نيافريدم مگر اينکه مرا عبادت کنند ( و از اين طريق تکامل يابند و به من نزديک شوند)
اغلب گمان ميکنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهاي خشک است که بر اثر عادت انجام ميشود يا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب ميآورند اما بايد توجه داشت که عبادت مفهوم بسيار گستردهاي دارد و براي آن يک معيار کلي بيان شده است که، «آنچه براي خدا انجام ميگيرد عبادت است»؛ و لذا «عبوديت، اطاعت بيقيد و شرط و فرمانبرداري در تمام زمينههاست، و بالاخره عبوديت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعي يعني کمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام برندارد، و هرچه غير او است فراموش کند حتي خويشتن را16».
3 - تقرب به خدا، هدف نهائي
مقصود از هدف نهايي چيزي است که بقيه کارها براي رسيدن به آن انجام ميگيرد. از ديدگاه قرآن هدف نهايي زندگي، تقرب به خداوند است و هيچ هدفي متعاليتر از آن وجود ندارد؛ زيرا تقرب به خداوند رسيدن همه کمالات، زيباييها، لذتها و سعادت ابدي است و اين تقرب همراه با چشيدن طعم حيات طيبه و پايدار و فناناپذير در جوار رحمت حق است و اينکه قرآن، عبادت را به عنوان هدف خلقت بيان ميکند از آن جهت است که عبادت - طبق مفهومي که بيان کرديم - رابطه انسان را با خدا محکم ساخته، زندگي او را خدا محور ميسازد و چنين زندگي موجب تقرب انسان به خدا ميشود.
پس خود عبادت، هدف نهايي نيست، بلکه عبادت يک هدف متوسط و مياني است. ما را به هدف والاتر و کاملتري ميرساند که منظور، همان تقرب به خدا و رسيدن به درجه تعالي و کمال باشد.
قرآن اسباب تقرب و نزديک شدن را زيادي ثروت و کثرت فرزندان نميداند بلکه آنچه به عنوان اسباب تقرب و شرايط نزديکي به خدا بيان ميکند دو چيز است: ايمان و عمل صالح.
در آيه 37 سوره سبأ اين مطلب چنين بيان ميشود:
«وما اموالکم ولا اولادکم بالتي تقربکم عندنا زلفي الا من آمن و عمل صالحاً. اموال و اولادتان شما را به ما نزديک نميکند مگر آنان که ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند».
ايمان به خدا و عمل صالح، زندگي انسان را خدامحور ميکند و آن زندگي که محور اصلي آن خدا باشد، سراسر عبادت است و عبادت موجب کمال و تقرب به خداوند ميباشد، همان گونه که قرآن در اين آيه ايمان و عمل صالح را اسباب تقرب به خدا معرفي ميکند. در آيه 97 سوره نحل اين دو چيز را زمينه رسيدن به حيات طيبه ميداند و نيز در سوره عصر، اين دو را مايه نجات انسان از خسران عظيم بيان ميدارد. ميشود چنين نتيجه گرفت که نجات انسان از خسروان عظيم و رسيدن به حيات طيبه و تقرب به خداوند، هر سه، ثمره و نتيجه ايمان به خدا و عمل صالح ميباشد که لازم است سرلوحه زندگي انسان قرار گيرد.
پينوشتها:
________________________________________
1 - فرهنگ بزرگ سخن، ج8، ص 8/83، دکتر حسن انوري.
2 - ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج1، ص80، علامه محمدتقي جعفري.
3 - ان الذين لايرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمأ نوابها والذين هم عن آياتنا غفلون. (سوره يونس/ 7)
4 - بينش اسلامي دوره پيش دانشگاهي، ص37، با تصرف.
5 - ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، ج1، ص78، علامه محمدتقي جعفري، با تصرف.
6 - همان، ص84.
7 - والذين جهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين (عنکبوت / 69).
8 - فلسفه و هدف زندگي، ص110، علامه محمدتقي جعفري، با تصرف.
9 - آل عمران / 185، انعام/ 32، توبه / 38، رعد/ 26. عنکبوت / 64، محمد(ص)/ 36، حديد/ 20.
10 - از کتاب منتخبي از زيباترين شاهکارهاي شعر جهان، به نقل از علامه جعفري، فلسفه و هدف زندگي.
11 - تفسير نمونه، ج23، ص351، با همکاري جمعي از نويسندگان، مکارم شيرازي.
12 - فلسفه و هدف زندگي، ص123، علامه محمدتقي جعفري.
13 - ترجمه تفسير الميزان، ص491 و ص493، علامه طباطبايي، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني.
14 - گامي بسوي معارف اسلامي، ص164، جمعي از نويسندگان.
15 - تفسير نمونه، ج24، ص317.
16 - تفسير نمونه، ج22، ص387.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ
مؤمنان تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهاشان ترسان میگردد، و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده میشود ایمانشان افزون میگردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند
صفات مؤمنین در قرآن بطور مفصل بیان شده است ولی برای رعایت اختصار به بعضی از آنها اشاره مینمائیم.
الف – صفات فردی :
1. خشوع در نماز
«الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» یعنی : «مؤمنین کسانی هستند که در نماز خویش خاشع و فروتن هستند و دیده بر سجدهگاه خود دارند و به این سو و آن سو نمینگرند و دلشان در گرو مهر و عشق به خداست.
۲٫ دوری از گفتار و عملکرد بیهوده
«وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» مردم با ایمان کسانی هستند که از هر گفتار و نوشتار و عملکرد بیهوده و بیثمر و بیاهمیت روی میگردانند. چراکه به باور آنان چنین گفتار و کردار بیهوده و زشت و ناپسند است و باید از آن دوری جست.
۳٫ پاکدامنی
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» آنان (مؤمنان) کسانی هستند که دامن خویش را حفظ میکنند، منظور از حفظ دامن خویش، این است که رابطة جنسی آنان تنها در قلمرو خانه و خانواده، و در چهارچوب مقررات شرعی و اخلاقی و انسانی است. و هرگز خود را با پستی و زشتی گناه آلوده نساخته، و دامان به حرام و گناه نمیآلایند، و چشم و دل و جسم را از حرام حفظ میکنند.
۴٫ دوری از بدگمانی، غیبت، بدگوئی، تجس
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»[۲] ترجمه: «ای کسانیکه ایمان آوردهاید دوری گزینید از بعضی گمانهای (بد)، که آن گمانها گناه است، و تجسس در عیوب دیگران نکنید (از چیزهائی که از بدی ایشان بر شما پنهان است) و غیبت و بدگوئی از یگدیگر نکنید.
۵٫ مقام تسلیم
مؤمن تمام امور وجودی خود را به اختیار خداوند واگذار میکند و در قرآن کریم، حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ از خداوند چنین مقامی را میطلبد «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ»[۳]
۶٫ مقام یقین
مؤمن اعتقاد جازم نسبت به اصول دین و فروع دین دارد، مثلاً ممکن نیست انسان اعتقاد قطعی بروز حساب داشته باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و بیاد آن باشد در عین حال پارهای گناهان را مرتکب شود (و بالاخرة هم یوقنون) چنین کسی نه تنها مرتکب گناه نمیشود بلکه از ترس، بقرق گاههای خدا، نزدیک هم نمی گردد.
۷٫ تواضع و فروتنی
«الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[۴] (آنان بر روی زمین متواضعانه راه میروند.)
۸٫ حلم و بردباری
«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[۵] (و زمانی که جاهلان، به آنان خطاب ـ جاهلانه ـ کنند با سلام و بیان خوش جواب دهند.)
۹٫ شب زنده داری
«وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۶] (و آنان که شب را برای پروردگارشان به روز میآورند در حالی که سجده کننده و قیام کننده هستند.)
۱۰٫ توحید خالصانه
«وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۷] کسانی هستند که با خدا معبود دیگری را نمیپرستند.
۱۱٫ کریمانه از لغو گذشتن
«وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[۸] و چون با لغو مواجه شوند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
12. تدّبر در آیات الهی
«وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً»[۹] و کسانی هستند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند همچون کرها و کورها بر آن آیات نمیافتند.
ب – رفتارهای (خصوصیات) اجتماعی
۱ هجرت و جهاد
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ»[۱۰] کسانی که ایمان آوردند مهاجرت کردند و جهاد نمودند در راه خدا با مالها و جانهای خود، بزرگترین درجه را نزد خداوند دارند و آنان خود رستگارانند.
2 شهادت طلبی
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشعُرُونَ»[۱۱] و نگوئید دربارة کسانی که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند بلکه زندهگانند اما شما نمیفهمید.
3 انتخاب دوست
«لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقیةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»[۱۲] نباید مؤمنان کافران را دوست خود گیرند، و هر کس چنین کرد چیزی پیش خدا ندارد، مگر آنکه از ایشان تقیه کند، یک تقیه مصلحتی و بظاهر، برای مدتی دوستی کنید و خداوند شما را از خود میترساند، و به سوی خداوند است بازگشت.
4 امر به معروف و نهی از منکر
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ، بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[۱۳] مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، همدیگر را به کار نیکو امر و از کار زشت باز میدارند.
5 پرداخت زکاة
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ»[۱۴] مردم با ایمان کسانی هستند که زکات و حقوق مالی خویش را میپردازند.
6 دوری از ربا
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[۱۵] ای مؤمنان ربا را چند برابر نخورید و تقوای الهی داشته باشید، شاید رستگار شوید.
۷ امانت داری
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[۱۶] مردم با ایمان کسانی هستند که رعایتگر امانتهای مردم و عهد و پیمانهای خود با دیگراناند.
از این روهم به ویژگی امانت و امانت داری آراسته اند و هرگز دست و دل و دیده به خیانت باز نمیکنند و هم در زندگی خویش از عهد شکنی به دوراند و به پیمانهای خود وفا می کنند.
با توجه به مطالب مذکور روشن میشود، مؤمن کسی است که اعتقاد قلبی به دستورات خداوند داشته باشد و به آنها عمل کند. در این صورت است که محبوب خداوند تعالی می گردد و زندگی نیکو و سعادت مندی خواهد داشت
« و من یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً»[۱۷]
هرکس تقوای الهی پیشه کند (خدا ترس و پرهیزگار باشد) خداوند راه بیرون شدن (از عهدة گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او میگشاید. و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا کند و هرکه (در هر امری) بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش (بر همه عالم) نافذ و رواست و بر هر چیز قدر و اندازهای مقرر داشته است.
پینوشت :
[۱] . سورة انعام، آیة ۱۲۲٫
[۲] . سورة حجرات، آیة ۱۲٫
[۳] . سورة بقره، آیة ۱۲۸٫
[۴] . سورةفرقان، آیة ۶۳٫
[۵] . سورةفرقان، آیة ۶۳٫
[۶] . سورةفرقان، آیة ۶۴٫
[۷] . سورةفرقان، آیة ۶۸٫
[۸] . سورةفرقان، آیة ۷۲٫
[۹] . سورة فرقان، آیة ۷۳٫
[۱۰] . سورة توبه، آیة ۲۰٫
[۱۱] . سورة بقره، آیة ۱۵۴٫
[۱۲] . سورة آلعمران، آیة ۲۸٫
[۱۳] . سورة آلعمران، آیة ۱۳۰٫
[۱۴] . سورة مؤمنون، آیة ۴٫
[۱۵] . سورةآلعمران، آیة ۱۳۰٫
[۱۶] . سورة مؤمن، آیة ۸٫
[۱۷] . سورة طلاق، آیات ۲و۳٫
اول : اگر گناهي در حق او از برادر مومن سرزند يا تقصيري از او صادر شود از او بگذرد
دوم : اگر غريب باشد دلداري او كند و با او مهرباني نمايد
سوم : چنانچه بر عيبي از او واقف باشد بپوشاند
چهارم : اگر لغزشي از او بوجود آيد چشم از او بپوشاند
پنجم : اگر عذرخواهي نمايد عذر او را بپذيرد
ششم : اگر كسي غيبت برادر مومني را كند او را منع نمايد
هفتم : آنچه خير او بداند به او برساند و پند و نصيحت از او بازنگيرد
هشتم : دوستي او را محافظت كند و شرايط دوستي را بجا آورد
نهم : حقوق او را منظور داشته باشد
دهم : اگر مريض باشد او را عيادت نمايد
يازدهم : به جنازه او حاضر شود
دوازدهم : هر وقت او را بخواند اجابت كند
سيزدهم : اگر هديه اي از براي او فرستد قبول كند
چهاردهم : اگر با او نيكي كند مكافات كند
پانزدهم : اگر نعمتي از او برسد شكر آن را بجاآورد
شانزدهم : او را ياري نمايد
هفدهم : ناموس و عرض او را در اهلش محافظت نمايد
هجدهم : حاجت او را برآورد
نوزدهم : آنچه از او سوال نمايد رد ننمايد
بيستم : اگر عطسه كند تحيت او را نمايد
بيست و يكم : گمشده او را راهنمايي كند
بيست و دوم : سلام او را جواب گويد
بيست و سوم : با او به گفتار نيك تكلم نمايد
بيست و چهارم : نعمت هاي او را نيكو شمارد
بيست و پنجم : قسم هاي او را تصديق نمايد
بيست و ششم : با او دوستي كند و از دشمني او احتراز كند
بيست و هفتم : او را ياري كند ، خواه ظالم باشد يا مظلوم ، و ياري او در وقت ظالم بودن اين است كه او را از ظلم ممانعت كند و در وقت مظلوم بودن ، آنكه او را در برابر ظالم اعانت كند
بيست و هشتم : او را تسليم دشمني نكند و خوار نگرداند او را به تنها گذاردنش
بيست و نهم : از براي او دوست بدارد آنچه را از براي خود دوست داشته باشد از نيكيها
سي ام : از براي او مكروه شمارد آنچه از براي خود مكروه مي شمارد از بديها
گنهکاری که از گناهش پشیمان شده و توبه کند
از عابدی که به عبادتش مغرور گردد ، ارزشمندتر است
شهیدان دولا دولا راه رفتند تا امروز بتوانیم راست راست راه برویم.
دعوا کن ...
ولی با کاغذت....
اگراز کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و یک مدادهرچه خواستی به او بگویی
روی کاغذبنویس.....
خواستی داد هم بکشی تنها سایز کلماتت را بزرگ کن ....
نه صدایت را ...
آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن
آنوقت خودت قضاوت کن...
حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کنت پاک کنی....
دلی هم نشکانده ای....
وجدانت را نیازرده ای.....
خرجش همان مداد و پاک کن بود.....
نه بغض و پشیمانی.....
گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد....
مهربان زندگى کنيم.....
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی ودستهای خودت خیس نشود
چه زیباست
بی قیدوشرط عشق بورزیم
بی قصدوغرض حرف بزنیم
بی دلیل ببخشیم
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
خوش بینی و مثبت اندیشی آثار و پی آمدهای فراوانی دارد که مهم ترین آنها عبارت اند از:
۱) امنیت فکری: یکی از عوامل اضطراب و ناآرامی، بدبینی است، اما با خوش بینی و اعتمادورزی، ترس درونی زایل می گردد و آرامش جایگزین آن می شود. امام علی
علیه السلام می فرماید:
حسن الظن راحه القلب و سلامه الدین؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۲۴۴)
خوش بینی، مایه آرامش قلب و سلامت دین است.
۲) غم زدایی: یکی از آثار سازنده مثبت اندیشی، زدودن غبار غم و اندوه از صفحه دل است. امام علی علیه السلام می فرماید:
حسن الظن یخفف الهم؛
(همان ج۳ ص ۵۸۳)
خوش بینی، اندوه را سبک می کند.
۳) محبت زایی: مثبت نگری، در ایجاد محبت نقش اساسی دارد. امام علی
علیه السلام می فرماید:
من حسن ظنه بالناس حاز منهم المحبه ؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۹۷۳)
کسی که به مردم خوش گمان باشد، محبت آنها را به سوی خود جلب خواهد کرد.
۴) پیش گیری از گناه: بدبینی، هم خود گناه است و هم عامل بعضی از گناهان، مانند: غیبت، تهمت، تجسس و... می باشد؛ اما خوش بینی مصونیت از گناه ایجاد می کند. امام علی علیه السلام می فرماید:
حسن الظن ینجی من تقلد الاثم؛
(همان، ج۳، ص۰۹۳)
خوش گمانی، پیرو گناه را نجات می بخشد.
۵) سلامت روان: اگر افراد در برخوردهای خود خوش بین باشند، گفتار و رفتار دیگران را خوب تفسیر می کنند و کمتر دچار سوء تفاهم هایی می گردند که زمینه را برای بروز درگیری و تنش فراهم می نمایند. در فضای بدگمانی، رفتارها و گفتارها به گونه ای خاص تفسیر می شوند؛ مثلا احترام گزاردن به دیگران به چاپلوسی و تملق ، سکوت به
مخفی کاری، حرف زدن ملایم به بی اعتنایی و سردی، قاطعیت به استبداد، صراحت به پررویی، صداقت به ساده لوحی و صمیمیت به خود شیرینی تفسیر می شود.
۶) شادی و نشاط: اگر بپذیریم آن چه مایه خوش بختی و شادی انسان می شود درون اوست، نه عوامل بیرونی، ارتباط بین نگرش خوش بینانه و شادکامی، روشن می گردد. روان شناسان، شادی را احساس مثبتی می دانند که از حس ارضا و پیروزی به دست آمده است. (ابوالفضل طریقه دار، شرع و شادی، ص۴۲)
۷) شکیبایی: به نظر روان شناسان، هر اندازه والانس های مثبت قوی باشد تحمل شداید و ناکامی آسان تر می گردد. اشیاء و امور یا موقعیت هایی که جنبه داعیه دارند، دارای والانس مثبت و اشیاء و اموری که دفع کننده اند، والانس منفی دارند. (اصول روان شناسی، ترجمه ساعتچی، ج۱ ص ۹۵۴)