درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 258
بازدید دیروز : 53
بازدید هفته : 334
بازدید ماه : 358
بازدید کل : 61013
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز









اگر بي تفاوت باشيم و براي رفع گرفتاريها و بلاهايي كه اهل ايمان بدان مبتلا هستند دعا نكنيم، آن بلاها به ما هم نزديك خواهد بود. محمدتقی بهجت




برچسب ها :

نگاه تند به زیردست، برای ترساندن آزاررسانی از نوع حرام است؛ و تبسم به عاصی و گناه‌کار، برای تشویق، یاری بر معصیت است. محمدتقی بهجت






 




برچسب ها :

وقتي كه

به حكمت ♥ خُــــــــــــــــدآ ♥
باور داري

توي هر مشكلي كه داري

دنبال
"مقصر"
نباش!

وقتي از يه جايي به بعد "همه چي "

دست خداست

همه ي تقصير هارو
گردن يه نفر انداختن

اشتباست!!!!




برچسب ها :

هدف نهايي زندگي از نظر اسلام چيست؟

اين سخن همواره در ميان ما گفته مي‏شود که زندگي ارزشمند، هدفدار و هدفمند مي‏باشد و هدفداري به عنوان يک اصل مسلم براي زندگي پذيرفته شده است؛ اما جاي آن هست که با مراجعه به مهم‏ترين متن مقدس ديني ما اين پرسش هم مطرح شود که به چه دليل زندگي بايد هدفمند باشد، چه ضرورتي احساس مي‏شود که انسان داراي زندگي هدفدار باشد؟

آيا شناخت هدف، همچنين شناخت وسايل و ابزاري که ما را به هدف مي‏رساند، در سرنوشت ما موءثر خواهد بود؟ مي‏گويند: از مهمترين ارکان حيات انساني «هدفداري زندگي» است. زندگي بدون هدف، پوچ است و پوچ‏تر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است.
در تعريف هدف، سخنها گفته‏اند؛ بعضي از اين تعريفها عبارتند از:
«هدف، آن چيزي است که براي رسيدن به آن تلاش و کوشش مي‏شود1». و نيز گفته‏اند: «هدف، عبارت است از آن حقيقت مطلوب که اشتياق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسيله‏هايي که آن حقيقت را قابل وصول مي‏نمايد2».
«فلسفه حيات» يا «هدف زندگي» از مسائل مهم انسان‏شناسي به شمار مي‏رود و يکي از اساسي‏ترين موضوعات زندگي انسان است. اگر انسان نتواند در يابد که «هدف از حيات چيست» و پاسخ مناسبي براي اين پرسش نداشته باشد، زندگي را بي معني خواهد يافت. تلاشهاي روزمره زندگي انسان، زماني مفهوم خواهد يافت که «هدف نهايي از زندگي» روشن باشد.
با اندکي دقت مي‏توان دريافت، هدفي که ما براي زندگي خود در نظر مي‏گيريم همه زندگي ما را تحت تأثير قرار مي‏دهد، به تعبير ديگر، به زندگي ما «جهت» و «معني» مي‏دهد.
اگر انسانها در زندگي خود روشهاي متفاوتي دارند، به اين دليل است که هدفهاي مختلفي را دنبال مي‏کنند، هر قدر اين هدف با ارزشتر و والاتر باشد، به همان اندازه زندگي از ارزش و کيفيت عالي‏تري برخوردار خواهد شد؛ بنابراين، سعادت و کمال انسان در گرو «شناخت هدف» و آگاهي از «فلسفه حيات» و تلاش بي‏وقفه در راه رسيدن به آن مي‏باشد.
البته انتخاب هدف نهايي به جهان بيني هرکس بستگي دارد، اينکه در بين افراد جامعه اختلاف در انتخاب هدف به چشم مي‏خورد، معلول جهان بيني‏هاي مختلف و متفاوت است، زيرا جهان‏بيني ريشه اصلي انتخاب هدف زندگي است. بر اين اساس، نتيجه مي‏گيريم که زندگي از آن جهت بايد هدفمند باشد که در واقع موضوعي که هدف زندگي قرار مي‏گيرد، تعيين کننده سرنوشت انسان و شخصيت و منش انساني او مي‏باشد، زيرا چنانکه در تعريف هدف بيان گرديد، هدف، داراي خصوصيتي است که موجب جلب توجه و گرايش استقلالي انسان مي‏باشد، و در واقع نوع زندگي و منش آدمي و شخصيت او، محصولي از هدف‏هايي است که در زندگاني انتخاب مي‏کنند، زيرا در هدف نهايي، همه عناصر رواني و مغزي و انگيزه‏هاي حياتي در انتخاب آن هدف، همآهنگ و بسيج مي‏شوند و مي‏خواهند هدف را که جزء گسيخته‏اي از انسان احساس مي‏شود، به انسان بپيوندد.
موضعگيري در برابر فلسفه حيات و هدف زندگي
در برابر مسأله «فلسفه حيات» مي‏توان مردم را به سه دسته تقسيم کرد:
دسته اول: کساني هستند که به علت سرگرم شدن به هدفهاي مادي و انس با ظواهر زندگي، به چيزي والاتر از آن نمي‏انديشند، اينان به تعبير قرآن کساني هستند که به حيات3 دنيا راضي شده و به آن آرام گرفته‏اند، و رضايت به زندگي موقت سبب شده است که آنها به طور جدي درباره «هدف نهايي زندگي» نينديشند و در غفلت غوطه‏ور باشند.
دسته دوم، کساني هستند که هدفهاي مادي و غريزي نتوانسته است آنها را راضي و خشنود سازد و از طرفي هم نتوانسته‏اند به بعد متعالي حيات دست يابند، زيرا آنها هدف نهايي زندگي انسان را در لابلاي زندگي مادي جستجو نموده‏اند؛ اين دسته افراد که سراب را آب پنداشته و با رسيدن به آن عطش شان بيشتر گشته، به پوچي رسيده‏اند. اينان به تصور اينکه حيات انساني در همين زندگي چند روزه دنيا خلاصه شده و هدفي والاتر از عناصر مادي و غريزي وجود ندارد، آن را پوچ و بي‏ارزش دانسته و زبان به طعن و انتقاد از نظام هستي گشوده‏اند. نيهيليستها يا پيروان «فلسفه پوچي» از اين دسته‏اند.
دسته سوم: کساني هستند که گام فراتر نهاده با بعد متعالي حيات آشنا شده‏اند اينان توانسته‏اند در سايه تحصيل کمال دريچه‏اي از عالم بالا بر روي خود بگشايند و با عظمتهاي معنوي زندگي، آشنا شوند. از اين رو، اين دسته، نه مانند گروه اول با آسودگي خاطر در عالم غفلت و بي‏خبري غنوده‏اند و نه مانند گروه دوم به پوچي رسيده‏اند. آنان با دستيابي به حقايقي که از ديد ظاهربينان، پنهان و پوشيده است، فلسفه زندگي را در ماوراي مرزهاي ظواهر يافته، از آن سخن گفته‏اند4، و براي رسيدن به آن از هيچ تلاشي دريغ نمي‏ورزند. قرآن نيز رسيدن به هدف نهايي و موفقيت را به آنان نويد داده و خداوند هم ياري‏شان خواهد کرد.
لزوم تفکيک ميان هدف و وسيله
تفکيک ميان هدف و وسيله، يکي از بزرگترين عوامل زندگي هدفدار است، زيرا با اين تفکيک عظمت و ارزش هدف‏ها معلوم مي‏شود و در صورتي که انسان خود آشنا و داراي علاقه به خويشتن باشد، بهترين هدف را براي زندگي خود انتخاب مي‏نمايد. اگر تفکيک مزبور صورت نگيرد، زندگي آدمي مانند قطعه کاغذي است که بدون هدف در تند باد حوادث زندگي به اين سو و آن سو کشيده مي‏شود و چنين انساني وسيله‏اي براي هدف زندگي ديگران مي‏گردد5.
«بايد توجه داشت که هدف‏گيري‏هاي عالي، موقعيت رواني انسان‏ها را گسترده‏تر، بينايي‏شان را تيزتر، اصالت حيات‏شان را در اين دنيا نيرومندتر مي‏گرداند و در نتيجه با اينکه از انسانها هستند، مافوق انسان‏ها مي‏نگرند و ابعاد دروني‏شان باز و بازتر مي‏گردد، و هم اينان به حلقه‏هاي زنجير وراثت و محيط و تاريخ مسلط مي‏شوند.
ما مي‏توانيم صريحاً بگوئيم: «هر هدف عالي که وارد حوزه موقعيت انساني مي‏گردد، همانند آب زلالي است که به ريشه درخت نفوذ مي‏کنند و آن را شکوفان و بارور مي‏سازد6.»
از اين رو لازم است ميان هدف و وسيله تفکيک صورت گيرد تا انسان دچار خطا نشود و وسيله را به جاي هدف اشتباه نگيرد، و هدف‏هاي زودگذري که درواقع وسيله‏هاي زندگي نهايي بيش نيستند هدف اعلاي زندگي انتخاب نکند زيرا کسي که به هدف‏هاي زودگذر دل مي‏بندد و براي دستيابي به آنها تلاش مي‏کند، بايد به خود احتمال شکست بدهد. اما دل بستن به هدف‏هاي جاويدان و متعالي و سعي در راه رسيدن به آنها، بنا به وعده تخلف‏ناپذير قرآن7 موفقيت را در پي خواهد داشت.
فلسفه حيات در قرآن:
«حيات جاريه معمولي در اين دنيا از نظر قرآن، حياتي ابتدائي است و مرحله پست حيات به شمار مي‏رود، اين مطلب در 69 آيه از قرآن تذکر داده شده و با تعبير الحياة الدنيا که به معناي حيات ابتدائي مي‏باشد، وارد شده است8».
آياتي از قرآن کريم به بيان اين حقيقت نيز مي‏پردازد که حيات معمولي و پست اين دنيا نمي‏تواند آرمان و ايده‏آل نهائي انسان تلقي شود، زيرا اين دنيا در عين جالب بودن حقيقتي است ابتدائي، نه متعالي و نهائي؛ و لذا قرآن از اين گونه حيات تعابيري همچون متاع فريبنده، لهو و بيهوده، بازي، متاع اندک، آرايش فريبا و... دارد که در سوره‏هاي مختلف و آيات متعدد بيان شده است9.
عليرغم جذابيتها و ارزشهاي ظاهري که در حيات دنيا مشاهده مي‏شود و مي‏تواند وسيله کمال و تعالي انسان نيز باشد نمي‏تواند هدف نهايي زندگي قرار گيرد و لذا انتخاب چنين حياتي به عنوان هدف متعالي زندگي، سراب را آب پنداشتن است و راهي که به چاه منتهي خواهد شد.
به دليل همين ناچيزبودن حيات دنيا شاعر، راه افراط پيموده و در وصف زندگي دنيا چنين سروده است:
دنيا چو حباب است ولکن چه حباب نه بر سر آب بلکه بر روي سراب
آن هم چه سرابي که به بينند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب
«با چشمان فرو بسته لب بر جام زندگي نهاده اشک سوزان بر کناره زرين آن فرو مي‏ريزيم، تا آنگاه که دست مرگ، نقاب از ديدگان ما بردارد، در آن موقع خواهيم فهميد که اين کاسه حيات از اول خالي بوده و ما جز باده خيال چيزي از آن ننوشيده‏ايم10».
براي آن دسته از انسانها که «هدف زندگي» را در لابلاي حيات مادي و زودگذر همين دنيا جستجو مي‏کنند و لذت بردن، تجمل پرستي، فزون‏طلبي در اموال، هوسراني و بدست آوردن قدرت را هدف نهايي زندگي مي‏پندارند. قرآن کريم در آيه 20 سوره حديد چنين هشدار مي‏دهد:
«اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينکم و تکاثر في الاموال و الا ولاد، کمثل غيث اعجب الکفار بناته ثم يهيج فتراه مصفراً ثم يکون حطاماً و في‏الاخرة عذاب شديد و مغفرة من‏الله و رضوان و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور. بدانيد زندگي دنيا تنها بازي، و سرگرمي، و تجمل‏پرستي، و تفاخر در ميان شما، و افزون‏طلبي در اموال و فرزندان است».
به اين ترتيب «غفلت»، «سرگرمي»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهاي پنجگانه عمر آدمي را تشکيل مي‏دهند.
نخست «دوران کودکي» است که زندگي در هاله‏اي از غفلت و بي‏خبري و لعب و بازي فرو مي‏رود. سپس مرحله «نوجواني» فرا مي‏رسد، و سرگرمي جاي بازي را مي‏گيرد، و در اين مرحله انسان به دنبال مسائلي است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدي دور دارد.
مرحله سوم مرحله «جواني» و شور و عشق و تجمل‏پرستي است از اين مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا مي‏رسد و احساسات «کسب مقام و فخر» در انسان زنده مي‏شود. و سرانجام به مرحله پنجم مي‏رسد و در اين مرحله به فکر افزايش مال و نفرات و جمع ثروت مي‏افتد.
سپس، قرآن با ذکر يک مثال آغاز و پايان زندگي را در برابر ديدگان انسان‏ها مجسم ساخته، مي‏فرمايد: کمثل غيث اعجب الکفار.... همانند باراني است که از آسمان نازل مي‏شود، و چنان زمين را زنده مي‏کنند که گياهانش، زارعان را در شگفتي فرو مي‏برد، سپس خشک مي‏گردد، به گونه‏اي که آن را زردرنگ مي‏بيني، سپس درهم شکسته و خرد و تبديل به کاه مي‏شود. اينگونه است زندگي ناپايدار دنيا که شايسته نيست با چنين اوصافي هدف اعلاي زندگي انسان قرار گيرد، بلکه بايد به عنوان مزرعه جهان باقي و مکان آماده شدن براي ورود به حيات حقيقي و ابدي مورد استفاده قرار گيرد11.
البته سوالي مطرح مي‏شود که اگر حيات دنيا هدف نيست چرا خداوند آن را آفريده است؟ در پاسخ بايد گفت: خالق حکيم حيات، دنيا را از آن جهت آفريده است که وسيله رسيدن به هدف متعالي انسان و دست‏يابي به حيات حقيقي و ابدي در جوار رحمت حق باشد نه اينکه اين حيات ناپايدار خود هدف زندگي قرار گيرد.
«ما اگر بخواهيم خود حيات دنيا را هدف قرار دهيم، در منطق قرآن، با اختيار خود، خويشتن را عاشق خلأ محض کرده‏ايم و اما اگر در اين حيات غوطه‏ور نشويم و آن را به عنوان شايسته‏ترين گذرگاه براي حيات واقعي «ألا و ان الدار الآخرة لهي الحيوان» تلقي کنيم، در عالي‏ترين هدف که براي يک «من انساني» قابل تصور است گام خواهيم گذاشت12».
قرآن هدف از زندگي ابتدايي دنيا را دستيابي و رسيدن به حيات طيبه مي‏داند که همان زندگي حقيقي و جاويد است و براي رسيدن به آن دو چيز را شرط قرار مي‏دهد: يکي ايمان و ديگري عمل صالح. در سوره نحن آيه 97 مي‏فرمايد:
«من عمل صالحاً من ذکرا و انثي و هو مومن فلنحيينة حياةً طيبة ولنجزينهم احدهم باحسن ما کانوا يعملون هر کس از مرد و زن عمل شايسته کنند و موءمن باشد. او را زندگي نيکو دهيم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل مي‏کرده‏اند مي‏دهيم».
در جمله «فلنحيينه حياةً طيبةً» حيات، به معناي جان انداختن در چيزي و افاضه حيات به آن است، پس اين جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اينکه خداي تعالي موءمني را که عمل صالح کند به حيات جديدي غير از آن حياتي که به ديگران نيز داده‏اند زنده مي‏کند و مقصود اين نيست که حياتش را تغيير مي‏دهد بلکه مرتبه عالي‏تري از حيات را - که از کيفيت بهتري برخوردار است - به او عنايت مي‏کند اين چنين انساني در نقش خود نقد و کمال و قوت و عزت و لذت و سروري را درک مي‏کند که نمي‏توان اندازه‏اش را معين کرد و نمي‏توان گفت که چگونه است، و چرا چنين نباشد، حال آنکه متفرق در حياتي دائمي و زوال‏ناپذير، و نعمتي باقي و فناناپذير، و لذتي خالص از الم و کدورت و خير و سعادتي غيرشوب به شقاوت است. اين آثار زندگي، جز، بر زندگي حقيقي مترتب نمي‏شود، و زندگي مجازي بويي از آن ندارد؛ خداوند اين آثار را بر حياتي مترتب کرده که آن را مختص به مردم باايمان و داراي عمل صالح دانسته، حياتي که حقيقي و واقعي و جديد است، که خدا آن را به کساني که سزاوارند افاضه مي‏فرمايد13» البته در آيات قرآن، اهداف متعددي براي آفرينش انسان مطرح شده است که مي‏توان آنها را به سه دسته تقسيم کرد14:
1 - هدف مقدماتي (کوتاه مدت):
مقصود از آن، فراهم شدن زمينه‏هاي مادي و اجتماعي و تحقق شناختهاي لازم براي انتخاب آزادانه راه و رسم زندگي براي انسان و استمرار حيات است. از جمله اين اهداف مي‏توان به آباداني زمين و دستيابي به توسعه مادي و اقتصادي اشاره کرد. چنان که در سوره هود آيه 60 مي‏فرمايد:
«و الي ثمود اخاهم صالحاً قال يا قوم اعبدواالله ما لکم من اله غيره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فيها.... براي قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم صالح گفت: اي مردم! خدا را عبادت کنيد که معبودي غير از او نداريد. او شما را از زمين آفريد و آبادي آن را از شما خواسته است».
اين که خداوند انسان را به آبادکردن زمين وا مي‏دارد و عمران آن را از او مي‏خواهد، به اين معنا نيست که هدف نهائي همين باشد، بلکه بهره‏وري از زمين براي بقاي انسان و استمرار حيات مادي، لازم و ضروري است و ادامه زندگي نيز مقدمه رسيدن به هدف والاتري است که انسان و استمرار حيات به تدريج بايد به سوي آن هدف در حرکت باشد و سرانجام به آن برسد.
2 - هدف مياني (متوسط)
بدون هدفهاي ميان مدتي که در قرآن براي زندگي انسان بيان شده است رسيدن به هدف نهايي ممکن نخواهد بود. دو نمونه از اين اهداف را «آزمايش بندگان» و «عبادت خدا» مي‏توان نام برد.
الف - آزمايش:
«الذي خلق الموت والحياة ليبلوکم ايکم احسن عملا.... خدايي که مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايد شما را که کدام يک نيکوکار مي‏شويد. (ملک/2)».
منظور از آزمايش خداوند نوعي پرورش است، به اين معني که انسانها را به ميدان عمل مي‏کشد تا ورزيده و آزموده و پاک و پاکيزه شوند ولايق قرب خدا گردند15.
ب - عبادت
در آيه 56 سوره ذاريات يکي ديگر از هدفهاي مياني را عبادت ذکر مي‏کند و مي‏فرمايد:
«ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» جن و انس را نيافريدم مگر اينکه مرا عبادت کنند ( و از اين طريق تکامل يابند و به من نزديک شوند)
اغلب گمان مي‏کنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهاي خشک است که بر اثر عادت انجام مي‏شود يا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب مي‏آورند اما بايد توجه داشت که عبادت مفهوم بسيار گسترده‏اي دارد و براي آن يک معيار کلي بيان شده است که، «آنچه براي خدا انجام مي‏گيرد عبادت است»؛ و لذا «عبوديت، اطاعت بي‏قيد و شرط و فرمانبرداري در تمام زمينه‏هاست، و بالاخره عبوديت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعي يعني کمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام برندارد، و هرچه غير او است فراموش کند حتي خويشتن را16».
3 - تقرب به خدا، هدف نهائي
مقصود از هدف نهايي چيزي است که بقيه کارها براي رسيدن به آن انجام مي‏گيرد. از ديدگاه قرآن هدف نهايي زندگي، تقرب به خداوند است و هيچ هدفي متعالي‏تر از آن وجود ندارد؛ زيرا تقرب به خداوند رسيدن همه کمالات، زيبايي‏ها، لذت‏ها و سعادت ابدي است و اين تقرب همراه با چشيدن طعم حيات طيبه و پايدار و فناناپذير در جوار رحمت حق است و اينکه قرآن، عبادت را به عنوان هدف خلقت بيان مي‏کند از آن جهت است که عبادت - طبق مفهومي که بيان کرديم - رابطه انسان را با خدا محکم ساخته، زندگي او را خدا محور مي‏سازد و چنين زندگي موجب تقرب انسان به خدا مي‏شود.
پس خود عبادت، هدف نهايي نيست، بلکه عبادت يک هدف متوسط و مياني است. ما را به هدف والاتر و کاملتري مي‏رساند که منظور، همان تقرب به خدا و رسيدن به درجه تعالي و کمال باشد.
قرآن اسباب تقرب و نزديک شدن را زيادي ثروت و کثرت فرزندان نمي‏داند بلکه آنچه به عنوان اسباب تقرب و شرايط نزديکي به خدا بيان مي‏کند دو چيز است: ايمان و عمل صالح.
در آيه 37 سوره سبأ اين مطلب چنين بيان مي‏شود:
«وما اموالکم ولا اولادکم بالتي تقربکم عندنا زلفي الا من آمن و عمل صالحاً. اموال و اولادتان شما را به ما نزديک نمي‏کند مگر آنان که ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند».
ايمان به خدا و عمل صالح، زندگي انسان را خدامحور مي‏کند و آن زندگي که محور اصلي آن خدا باشد، سراسر عبادت است و عبادت موجب کمال و تقرب به خداوند مي‏باشد، همان گونه که قرآن در اين آيه ايمان و عمل صالح را اسباب تقرب به خدا معرفي مي‏کند. در آيه 97 سوره نحل اين دو چيز را زمينه رسيدن به حيات طيبه مي‏داند و نيز در سوره عصر، اين دو را مايه نجات انسان از خسران عظيم بيان مي‏دارد. مي‏شود چنين نتيجه گرفت که نجات انسان از خسروان عظيم و رسيدن به حيات طيبه و تقرب به خداوند، هر سه، ثمره و نتيجه ايمان به خدا و عمل صالح مي‏باشد که لازم است سرلوحه زندگي انسان قرار گيرد.
پي‏نوشت‏ها:
________________________________________
1 - فرهنگ بزرگ سخن، ج8، ص 8/83، دکتر حسن انوري.
2 - ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج1، ص80، علامه محمدتقي جعفري.
3 - ان الذين لايرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمأ نوابها والذين هم عن آياتنا غفلون. (سوره يونس/ 7)
4 - بينش اسلامي دوره پيش دانشگاهي، ص37، با تصرف.
5 - ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، ج1، ص78، علامه محمدتقي جعفري، با تصرف.
6 - همان، ص84.
7 - والذين جهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين (عنکبوت / 69).
8 - فلسفه و هدف زندگي، ص110، علامه محمدتقي جعفري، با تصرف.
9 - آل عمران / 185، انعام/ 32، توبه / 38، رعد/ 26. عنکبوت / 64، محمد(ص)/ 36، حديد/ 20.
10 - از کتاب منتخبي از زيباترين شاهکارهاي شعر جهان، به نقل از علامه جعفري، فلسفه و هدف زندگي.
11 - تفسير نمونه، ج23، ص351، با همکاري جمعي از نويسندگان، مکارم شيرازي.
12 - فلسفه و هدف زندگي، ص123، علامه محمدتقي جعفري.
13 - ترجمه تفسير الميزان، ص491 و ص493، علامه طباطبايي، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني.
14 - گامي بسوي معارف اسلامي، ص164، جمعي از نويسندگان.
15 - تفسير نمونه، ج24، ص317.
16 - تفسير نمونه، ج22، ص387.




برچسب ها :

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ
مؤمنان تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهاشان ترسان می‏گردد، و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می‏شود ایمانشان افزون می‏گردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند

صفات مؤمنین در قرآن بطور مفصل بیان شده است ولی برای رعایت اختصار به بعضی از آنها اشاره می‌نمائیم.

الف – صفات فردی :

1. خشوع در نماز
«الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» یعنی : «مؤمنین کسانی هستند که در نماز خویش خاشع و فروتن هستند و دیده بر سجده‌گاه خود دارند و به این سو و آن سو نمی‌نگرند و دلشان در گرو مهر و عشق به خداست.
۲٫ دوری از گفتار و عملکرد بیهوده
«وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» مردم با ایمان کسانی هستند که از هر گفتار و نوشتار و عملکرد بیهوده و بی‌ثمر و بی‌اهمیت روی می‌گردانند. چراکه به باور آنان چنین گفتار و کردار بیهوده و زشت و ناپسند است و باید از آن دوری جست.
۳٫ پاکدامنی
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» آنان (مؤمنان) کسانی هستند که دامن خویش را حفظ می‌کنند، منظور از حفظ دامن خویش، این است که رابطة جنسی آنان تنها در قلمرو خانه و خانواده، و در چهارچوب مقررات شرعی و اخلاقی و انسانی است. و هرگز خود را با پستی و زشتی گناه آلوده نساخته، و دامان به حرام و گناه نمی‌آلایند، و چشم و دل و جسم را از حرام حفظ می‌کنند.
۴٫ دوری از بدگمانی، غیبت، بدگوئی، تجس
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»[۲] ترجمه: «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید دوری گزینید از بعضی گمان‌های (بد)، که آن گمانها گناه است، و تجسس در عیوب دیگران نکنید (از چیزهائی که از بدی ایشان بر شما پنهان است) و غیبت و بدگوئی از یگدیگر نکنید.
۵٫ مقام تسلیم
مؤمن تمام امور وجودی خود را به اختیار خداوند واگذار می‌کند و در قرآن کریم، حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ از خداوند چنین مقامی را می‌طلبد «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ»[۳]
۶٫ مقام یقین
مؤمن اعتقاد جازم نسبت به اصول دین و فروع دین دارد، مثلاً ممکن نیست انسان اعتقاد قطعی بروز حساب داشته باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و بیاد آن باشد در عین حال پاره‌ای گناهان را مرتکب شود (و بالاخرة هم یوقنون) چنین کسی نه تنها مرتکب گناه نمی‌شود بلکه از ترس، بقرق گاه‌های خدا، نزدیک هم نمی‎ گردد.
۷٫ تواضع و فروتنی
«الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[۴] (آنان بر روی زمین متواضعانه راه می‌روند.)
۸٫ حلم و بردباری
«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[۵] (و زمانی که جاهلان، به آنان خطاب ـ جاهلانه ـ کنند با سلام و بیان خوش جواب دهند.)
۹٫ شب زنده‌ داری
«وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۶] (و آنان که شب را برای پروردگارشان به روز می‌آورند در حالی که سجده کننده و قیام کننده هستند.)
۱۰٫ توحید خالصانه
«وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۷] کسانی هستند که با خدا معبود دیگری را نمی‌پرستند.
۱۱٫ کریمانه از لغو گذشتن
«وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[۸] و چون با لغو مواجه شوند، بزرگوارانه از آن می‌گذرند.

12. تدّبر در آیات الهی
«وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً»[۹] و کسانی هستند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند همچون کرها و کورها بر آن آیات نمی‌افتند.

ب – رفتارهای (خصوصیات) اجتماعی

۱ هجرت و جهاد
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ»[۱۰] کسانی که ایمان آ‌وردند مهاجرت کردند و جهاد نمودند در راه خدا با مالها و جانهای خود، بزرگترین درجه را نزد خداوند دارند و آنان خود رستگارانند.

2 شهادت طلبی
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشعُرُونَ»[۱۱] و نگوئید دربارة کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مردگانند بلکه زنده‌گانند اما شما نمی‌فهمید.

3 انتخاب دوست
«لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقیةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»[۱۲] نباید مؤمنان کافران را دوست خود گیرند، و هر کس چنین کرد چیزی پیش خدا ندارد، مگر آنکه از ایشان تقیه کند، یک تقیه مصلحتی و بظاهر، برای مدتی دوستی کنید و خداوند شما را از خود می‌ترساند، و به سوی خداوند است بازگشت.

4 امر به معروف و نهی از منکر
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ، بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[۱۳] مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، همدیگر را به کار نیکو امر و از کار زشت باز می‌دارند.

5 پرداخت زکاة
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ»[۱۴] مردم با ایمان کسانی هستند که زکات و حقوق مالی خویش را می‌پردازند.

6 دوری از ربا
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[۱۵] ای مؤمنان ربا را چند برابر نخورید و تقوای الهی داشته باشید، شاید رستگار شوید.
۷ امانت‌ داری
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[۱۶] مردم با ایمان کسانی هستند که رعایت‌گر امانت‌های مردم و عهد و پیمانهای خود با دیگران‌اند.
از این روهم به ویژگی امانت و امانت‌ داری آراسته‌ اند و هرگز دست و دل و دیده به خیانت باز نمی‌کنند و هم در زندگی خویش از عهد شکنی به دوراند و به پیمان‌های خود وفا می‌ کنند.
با توجه به مطالب مذکور روشن می‌شود، مؤمن کسی است که اعتقاد قلبی به دستورات خداوند داشته باشد و به آن‌ها عمل کند. در این صورت است که محبوب خداوند تعالی می‌ گردد و زندگی نیکو و سعادت‌ مندی خواهد داشت
« و من یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً»[۱۷]
هرکس تقوای الهی پیشه کند (خدا ترس و پرهیزگار باشد) خداوند راه بیرون شدن (از عهدة گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او می‌گشاید. و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا کند و هرکه (در هر امری) بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش (بر همه عالم) نافذ و رواست و بر هر چیز قدر و اندازه‌ای مقرر داشته است.

پینوشت :
[۱] . سورة انعام، آیة ۱۲۲٫
[۲] . سورة حجرات، آیة ۱۲٫
[۳] . سورة بقره، آیة ۱۲۸٫
[۴] . سورة‌فرقان، آیة ۶۳٫
[۵] . سورة‌فرقان، آیة ۶۳٫
[۶] . سورة‌فرقان، آیة ۶۴٫
[۷] . سورة‌فرقان، آیة ۶۸٫
[۸] . سورة‌فرقان، آیة ۷۲٫
[۹] . سورة فرقان، آیة ۷۳٫
[۱۰] . سورة‌ توبه، آیة ۲۰٫
[۱۱] . سورة بقره، آیة ۱۵۴٫
[۱۲] . سورة‌ آل‌عمران، آیة ۲۸٫
[۱۳] . سورة‌ آل‌عمران، آیة ۱۳۰٫
[۱۴] . سورة مؤمنون، آیة ۴٫
[۱۵] . سورة‌آل‌عمران، آیة ۱۳۰٫
[۱۶] . سورة مؤمن، آیة ۸٫
[۱۷] . سورة طلاق، آیات ۲و۳٫




برچسب ها :

اول : اگر گناهي در حق او از برادر مومن سرزند يا تقصيري از او صادر شود از او بگذرد
دوم : اگر غريب باشد دلداري او كند و با او مهرباني نمايد
سوم : چنانچه بر عيبي از او واقف باشد بپوشاند
چهارم : اگر لغزشي از او بوجود آيد چشم از او بپوشاند
پنجم : اگر عذرخواهي نمايد عذر او را بپذيرد
ششم : اگر كسي غيبت برادر مومني را كند او را منع نمايد
هفتم : آنچه خير او بداند به او برساند و پند و نصيحت از او بازنگيرد
هشتم : دوستي او را محافظت كند و شرايط دوستي را بجا آورد
نهم : حقوق او را منظور داشته باشد
دهم : اگر مريض باشد او را عيادت نمايد
يازدهم : به جنازه او حاضر شود
دوازدهم : هر وقت او را بخواند اجابت كند
سيزدهم : اگر هديه اي از براي او فرستد قبول كند
چهاردهم : اگر با او نيكي كند مكافات كند
پانزدهم : اگر نعمتي از او برسد شكر آن را بجاآورد
شانزدهم : او را ياري نمايد
هفدهم : ناموس و عرض او را در اهلش محافظت نمايد
هجدهم : حاجت او را برآورد
نوزدهم : آنچه از او سوال نمايد رد ننمايد
بيستم : اگر عطسه كند تحيت او را نمايد
بيست و يكم : گمشده او را راهنمايي كند
بيست و دوم : سلام او را جواب گويد
بيست و سوم : با او به گفتار نيك تكلم نمايد
بيست و چهارم : نعمت هاي او را نيكو شمارد
بيست و پنجم : قسم هاي او را تصديق نمايد
بيست و ششم : با او دوستي كند و از دشمني او احتراز كند
بيست و هفتم : او را ياري كند ، خواه ظالم باشد يا مظلوم ، و ياري او در وقت ظالم بودن اين است كه او را از ظلم ممانعت كند و در وقت مظلوم بودن ، آنكه او را در برابر ظالم اعانت كند
بيست و هشتم : او را تسليم دشمني نكند و خوار نگرداند او را به تنها گذاردنش
بيست و نهم : از براي او دوست بدارد آنچه را از براي خود دوست داشته باشد از نيكيها
سي ام : از براي او مكروه شمارد آنچه از براي خود مكروه مي شمارد از بديها



برگرفته از كتاب معراج السعاده
نوشته عالم رباني ملا احمد نراقي قدس سره




برچسب ها :


گنهکاری که از گناهش پشیمان شده و توبه کند
از عابدی که به عبادتش مغرور گردد ، ارزشمندتر است




برچسب ها :

شهیدان دولا دولا راه رفتند تا امروز بتوانیم راست راست راه برویم.




برچسب ها :

دعوا کن ...
ولی با کاغذت....
اگراز کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و یک مدادهرچه خواستی به او بگویی
روی کاغذبنویس.....
خواستی داد هم بکشی تنها سایز کلماتت را بزرگ کن ....
نه صدایت را ...
آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن
آنوقت خودت قضاوت کن...
حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کنت پاک کنی....
دلی هم نشکانده ای....
وجدانت را نیازرده ای.....
خرجش همان مداد و پاک کن بود.....
نه بغض و پشیمانی.....
گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد....
مهربان زندگى کنيم.....
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی ودستهای خودت خیس نشود
چه زیباست
بی قیدوشرط عشق بورزیم
بی قصدوغرض حرف بزنیم
بی دلیل ببخشیم
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.




برچسب ها :


خوش بینی و مثبت اندیشی آثار و پی آمدهای فراوانی دارد که مهم ترین آنها عبارت اند از:

۱) امنیت فکری: یکی از عوامل اضطراب و ناآرامی، بدبینی است، اما با خوش بینی و اعتمادورزی، ترس درونی زایل می گردد و آرامش جایگزین آن می شود. امام علی

علیه السلام می فرماید:

حسن الظن راحه القلب و سلامه الدین؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۲۴۴)

خوش بینی، مایه آرامش قلب و سلامت دین است.

۲) غم زدایی: یکی از آثار سازنده مثبت اندیشی، زدودن غبار غم و اندوه از صفحه دل است. امام علی علیه السلام می فرماید:

حسن الظن یخفف الهم؛

(همان ج۳ ص ۵۸۳)

خوش بینی، اندوه را سبک می کند.

۳) محبت زایی: مثبت نگری، در ایجاد محبت نقش اساسی دارد. امام علی

علیه السلام می فرماید:

من حسن ظنه بالناس حاز منهم المحبه ؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۹۷۳)

کسی که به مردم خوش گمان باشد، محبت آنها را به سوی خود جلب خواهد کرد.

۴) پیش گیری از گناه: بدبینی، هم خود گناه است و هم عامل بعضی از گناهان، مانند: غیبت، تهمت، تجسس و... می باشد؛ اما خوش بینی مصونیت از گناه ایجاد می کند. امام علی علیه السلام می فرماید:

حسن الظن ینجی من تقلد الاثم؛

(همان، ج۳، ص۰۹۳)

خوش گمانی، پیرو گناه را نجات می بخشد.

۵) سلامت روان: اگر افراد در برخوردهای خود خوش بین باشند، گفتار و رفتار دیگران را خوب تفسیر می کنند و کمتر دچار سوء تفاهم هایی می گردند که زمینه را برای بروز درگیری و تنش فراهم می نمایند. در فضای بدگمانی، رفتارها و گفتارها به گونه ای خاص تفسیر می شوند؛ مثلا احترام گزاردن به دیگران به چاپلوسی و تملق ، سکوت به

مخفی کاری، حرف زدن ملایم به بی اعتنایی و سردی، قاطعیت به استبداد، صراحت به پررویی، صداقت به ساده لوحی و صمیمیت به خود شیرینی تفسیر می شود.

۶) شادی و نشاط: اگر بپذیریم آن چه مایه خوش بختی و شادی انسان می شود درون اوست، نه عوامل بیرونی، ارتباط بین نگرش خوش بینانه و شادکامی، روشن می گردد. روان شناسان، شادی را احساس مثبتی می دانند که از حس ارضا و پیروزی به دست آمده است. (ابوالفضل طریقه دار، شرع و شادی، ص۴۲)

۷) شکیبایی: به نظر روان شناسان، هر اندازه والانس های مثبت قوی باشد تحمل شداید و ناکامی آسان تر می گردد. اشیاء و امور یا موقعیت هایی که جنبه داعیه دارند، دارای والانس مثبت و اشیاء و اموری که دفع کننده اند، والانس منفی دارند. (اصول روان شناسی، ترجمه ساعتچی، ج۱ ص ۹۵۴)




برچسب ها :



صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 58 صفحه بعد