برچسب ها :
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان زیر چتر اهل بیت(ع) و آدرس zirechatreahlebeit.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 53
بازدید هفته : 412
بازدید ماه : 436
بازدید کل : 61091
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
اميد دارويي است كه شفا نمي دهد
، اما درد را قابل تحمل مي كند. مارس آشار
انسان همچون رودخانه است؛ هر چه عمیق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است. منتسکیو
ايستاده مردن بهتر از زانو زده زيستن است. آلبر کامو
از آن زمان كه متوجه عواقب نگراني شده ام، اگر همه ثروتم را نيز از دست بدهم هرگز نگران نخواهم شد؛ آنچه را كه مي توانم انجام مي دهم و بقيه را به خدا مي سپارم جي.سي.بني
اگر شب کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش نکن، شاید سحر توبه کرده و تو نمی دانی حضرت علی(ع)
قومي خدا را به اميد پاداش نيايش ميكنند. اين عبادت بازرگانان است. گروهي از روي ترس، بندگي ميكنند. اين نوع بندگي مخصوص بردگان است. مردمي خدا را از باب سپاس نعمتهاي او ستايش ميكنند. اين روش آزادگان است. امام حسین(ع)
انسان به واسطه ضربان قلبش زنده نیست،حیات او به غذا و خوراک وابسته نیست،او به لطف خدا زنده است. جی پی واسوانی
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. علی شریعتی
توکل به خدا چون راه رفتن روی سیم شل است .
تردید و ترس سبب می شود که تعادل و توازن را از دست بدهید و به ورطه تنگدستی و محدودیت بیفتید .
البته اشکالی ندارد چون توکل به خدا نیز مانند سیرک بازی تمرین می خواهد .
مهم نیست که چند بار شکست بخورید ، دیگر بار برخیزید و از نو آغاز کنید .
چندی نخواهد گذشت که توازن و تعادل برایتان به صورت عادت در خواهد آمد .اسکاول شین
مهمترین رکن برای راه یابی به کمال انقطاع الی الله، دریافت حقیقت معنای توحید صمدی قرآنی «هو الاول و الاخر والظاهر و الباطن» و شهود سرّ آن است.
آری انسان کامل در مقام توحیدیِ «محو»، جمیع افعال و اشیاء را در افعال حق فانی یافته و هیچ شیئ ای را غیر حقِ فاعل نبیند و غیر از او مؤثر نشناسد ودر مقام توحیدیِ «طَمس»،صفات تمام اشیاء را در صفات حق فانی یافته و صفات اشیاء را در صفات حق بیند و غیر حق را مطلقا هیچ صفت نبیند و اشیاء را مظهر و مجلای صفات الهی بشناسد و در نهایت در مقام توحیدیِ «مَحق»،تمام ذوات اشیاء را در پرتو نور تجلی ذات خدا فانی یافته و هیچ شیئی را به غیر حق موجود نبیند و نداند و وجود را از آنِ حق بلکه عین حق داند و تمام اشیاء و صفات و افعال را متلاشی در ذات حق مشاهده کند.
نکته مهمی را که بايد بدان توجه كرد این است كه در بینش توحید صمدی قرآنی، نفی وجود غيرخدا به معنای نفی خلق نيست بلكه مراد اين است كه با مشاهده وجود حقيقی، از صور جميع موجودات و تعيّنات و كثرات آنها، به عنوان موجودات حقيقی مستقل و قائم به خود، قطع نظر شود و وجود به یک حقیقت واحد و دارای مظاهر گوناگون استناد شود.
به عبارت دیگر غرض از راه یابی به مراتب عالی توحید نفی خلائق و سلب وابستگی تام از زن و فرزند و مال و دیگر شئون دنیایی نیست بلکه غرض آن است که در عین تعلق خاطر به هریک از مقتضیات جسمانی عالم ماده همه آنها را عین الربط و محض التعلق به حضرت حق سبحانه و تعالی دانسته و هیچ ذره ای را از دایره وجود حق خارج ندانیم و آنکه گفته اند: «التوحید اسقاط الاضافات» اشاره به همین حقیقت ناب است. به تعبیر شیرین جناب مولوی:
حضرت امام علی :
مَن ساتَرَكَ عَيبَكَ و عابَكَ في غَيبِكَ فهُوَ العَدُوُّ ، فَاحذَرهُ؛ میزان الحكمة، ح12176
هركه عيب تو را از تو پنهان سازد و پشت سرت عيبجويى كند، او دشمن است، از او حذر كن.
هست همه جا صحبت از غم
هست در هر خانه ای رنگ ماتم
از هر خانه ای فقط نور می آید
محبت از دور می آید
بین محبت و دوستی فاصله فرسنگ هاست
دل ما جایگاه سنگ هاست
در بازار زندگی خنده سنگین است
زندگی همین است
بنا به روایات رسیده از ائمه اطهار (عَلیهم السَلام) یکی از زیان بارترین امور برای بندگان خداوند، در حرص و طلب دنیا بودن است چنانچه در این باره از امیرالمومنین على (عَلیه السَلام) روایت شده است که ایشان بیان داشته اند: دل بستگى به دنیا، عقل را فاسد مى كند، قلب را از شنیدن حكمت ناتوان مى سازد و باعث عذاب دردناك مى شود. ( مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 12 ، ص41)
و نیز امام صادق (عَلیه السَلام) می فرمایند: رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است. (تحف العقول، ص 358)
همچنین از حضرت محمد (صَلى الله عَلیه وَ آله) روایت شده است که: دنیا سراى بلا و گرفتارى و محل گذران زندگى و زحمت است. همانا خوشبختان از آن دل كنده اند و از دست بدبختان به زور گرفته مى شود پس خوشبخت ترین مردم، بى میل ترین آنان به دنیا و بدبخت ترین مردم، مایل ترین آنان به دنیاست. (اعلام الدّین، ص ۳۴۲)
نیز امام صادق (عَلیه السَلام) در این باره فرموده اند: حکایت انسان حریص به دنیا حکایت کرم ابریشم است، که هر چه بیشتر بر خود می تند، بیرون آمدنش از پیله بعیدتر می شود تا اینکه از غم و اندوه می میرد. (کافی، ج2: 316)
استاد شهید مطهرى در کتاب عدل الهی خود مى نویسد: «در نهج البلاغه آمده است كه شخصى خدمت امیرمومنان (علیه السلام) آمد و شروع كرد به مذمت از دنیا كه دنیا چه قدر بد است؟ این مرد شنیده بود كه بزرگان دنیا را مذمت مى كنند، خیال كرده بود كه مقصود از مذمت دنیا واقعیت این جهان است ... نمى دانست كه آنچه بد است، دنیا پرستى است ...
این بود كه على (علیه السلام) به او فرمود: تو فریب دنیا مى خورى، دنیا تو را فریب نمى دهد ...، تا آنجا كه فرمود: دنیا با كسى كه با صداقت رفتار كند، صدیق است و براى كسى كه آن را درك كند، مایه عافیت است. دنیا معبد دوستان خدا، مصلاى فرشتگان خدا، فرودگاه وحى خدا، تجارتخانه اولیاى خدا است ...» (عدل الهى، ص157)
بنابر این دنیا به خودی خود بد و مذموم نیست، نکته ی قابل توجه این جاست که نباید به آن آنقدر حب و علاقه داشت که دل کندن از آن غیر ممکن شود.
براى کم کردن میزان علاقه به دنیا و در نهایت رهایی از حب دنیاى مذموم و توجه هر چه بیشتر به آخرت و دل کندن از آن توجه و عمل به امور توصیه شده است.
حبّ دنیا، ماهیت دل را تغییر می دهد، آن را تیره مى سازد، روشنى را از آن مى گیرد و سلامتش را از میان مى برد. پس تأمل در این حقیقت كه حبّ دنیا بزرگ ترین ظلم به خویشتن است موجب مى گردد آدمى اراده و عزم خود را بر ترك حبّ دنیا جزم نماید و این در واقع «گام اوّل» است.
باور دل از اعتقاد ذهن خیلى بالاتر است. برای مثال، بسیارى اعتقاد جازم دارند كه مرده ترس ندارد ولى باز هم از مرده مى ترسند؛ این نیست جز این كه این اعتقاد، باور دل آنها نشده است؛ اما شخص مرده شوى علاوه بر اعتقاد، دلش هم باور كرده كه مرده ترسى ندارد.
بسیارى از ما اعتقاد داریم كه روزى از دنیا خواهیم رفت و به این آیات معتقدیم كه: كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ؛ همه كسانى كه روى زمین هستند فانى مىشوند (رحمن/ 26) و نیز اعتقاد داریم: ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ باقٍ؛ آنچه نزد شماست از بین مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى باشد (نحل/ 96)؛ اما هیچ كدام از اعتقادات را باور دل نكردهایم از این رو دل به دنیا بسته ایم، بنابراین باید فناء دنیا را باور دل كنیم تا دل به دنیا نبندیم.
یکی از تمرینات برای دل بردن از دنیا وقف است.
وقف، پاره کردن زنجیر تعلق است. بیرون کردن علاقه کاذب از قلب است. عبور پیروزمندانه از گذرگاه دنیا است. تمرین گذشت از دنیاست. با وقف می توان هم جدا شدن و دل بریدن از دارایی و ثروت را آزمایش و تمرین کرد و هم مقدمات سفر را مهیا نمود. وقف یک پل ارتباطی بین دنیا و آخرت است که انسان می تواند به وسیله آن به راحتی از دنیا به آخرت منتقل شود.
به امید آنکه زندگی در دنیا را پلی برای رسیدن به آخرت و آباد کردن سرای دیگر بدانیم.
زندگی کنیم به زیبایی اما دلبسته و وابسته اش نشویم ...
حضور در جامعه و رو در رو شدن با افرادی که به ظاهر بهره ای از اخلاقیات، شرعیات و انسانیت نبرده اند تعجب بر انگیز است اما نکته ی عجیب تر در این موارد آن است که گاه در پی معاشرت با این افراد انسان متوجه ی آگاهی های ایشان در زمینه های مختلف شرعی و اخلاقی می شود. در حالیکه به ظاهر و در عمل هیچ نشانی از این امور مشاهده نمی گردد.
علم بدون عمل این اشخاص سبب دوری آنها از انسانیت و اخلاق گردیده است و آنان را به سوی زندگی ناپاک سوق داده است. از اینرو در روایات به این مهم توجه داده شده است و عمل به دانسته ها سبب خوشبختی فرد خوانده شده است. چنانچه از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده که فرموده اند: «إعملوا بالعلم تسعدوا؛ به علم عمل كنید، تا خوشبخت شوید .»(1)
آسوده خواهی و کسالت فاصله ای است میان انسان و خواسته هایش. ویژگی های این دنیا بگونه ایست که کار و کوشش شرط دستیابی به خواسته ها و اهداف تعریف شده ی افراد است. بدون تلاش اشخاص به آنچه می خواهند دست نمی یابند و این نافرجامی و ناکامی سبب اندوه بی منتهایشان می گردد.
آنکه برای خود قله ای ترسیم نموده تا بدان دست یابد اما پس از گذشت زمان و فرصت ها، بدان چه خواسته دست نیافته است احساس شکست می نماید. این حس تا بدان اندازه در او پررنگ می گردد که از زندگی اش لذت نمی برد و احساس خوشبختی اش از بین می رود. واقعیتی که امیر سخن امام علی (علیه السلام) نیز بدان اشاره نموده اند: «هَیْهَاتَ مِنْ نَیْلِ السَّعَادَةِ السُّكُونُ إِلَى الْهُوَیْنَا وَ الْبَطَالَةِ.» (2) ؛ چه دور است میان آسایش و تن پرورى و رسیدن به خوشبختى».
بهره مندی از علم و دانش نیازمند دانش اندوزی در محضر دانشمندان است. منش و مرام آنانکه در پی کسب هر چه بیشتر دانش و بهره گیری هرچه تمام تر از فرصت حیاتند؛ متفاوت از آنانی ست که غافل از توشه اندوزی و سرگرم زرق و برق دنیایند.
توجه به قابلیت های شگرف آدمی از یک سو و فرصت کوتاه زندگی دنیایی از سوی دیگر آنان را از پرداختن به امور گذرا و سرگرمی های موقت دنیا باز داشته است. هم نشینی و مجالست با دانشمندان پویایی و تحرک آفرین است و به موجب همین پویایی شخص در تلاش است تا از تمامی فرصتش بهره ی کافی ببرد. دوری از به بطالت گذراندن زمانِ در حال گذر نشاط آفرین است. به همین سبب امیر المومنین (علیه السلام) فرموده اند: « جَالِسِ الْعُلَمَاءَ تَسْعَدْ.» (3) ؛ با علما همنشین شود تا مبارک و نیکو بخت شوی.
فردی که به بررسی اعمال خویش می پردازد و هر روز در پی آن است تا بیشتر و بیشتر به فرامین الهی عمل نماید از خدایش فاصله نمی گیرد و جایگاه ابدیش را فراموش نمی نماید. چنین فردی از تمامی لحظاتش بهره می گیرد تا با خشنودی پروردگارش؛ موجبات سعادتش را فراهم آورد. او دچار غفلت نمی شود و لذتهای دنیا او را در خود غرق نمی نمایاند. از اینروست که بنا به فرموده امام علی (علیه السلام) این فرد خوشبخت گردیده است « من حاسب نفسه سعد» ؛(4) هركه به محاسبه نفس خود پردازد ، خوشبخت شود».
آنچه ذکر شد پاره ای از مواردی است که به موجب آن سعادت دنیوی و اخروی فرد رقم می خورد و رضایت الهی همراه وی می شود. بی شک تنها در این صورت است که فرد به خوشبختی حقیقی دست یافته است و آنچه دیگران از آن به عنوان خوشبختی یاد می نمایند چیزی نیست جز وهمی باطل. امید که با بکارگیری اسباب خوشبختی زا، خوشبختی دائم و ابدی عجین و همراهمان گردد.
به پروردگارت سوگند، (در قيامت) از همه آنها سؤال خواهيم كرد؛ از آنچه عمل مىكردند.
آیت الله حسینی تهرانی در کتاب معاد شناسی ،ج8،ص290 در این رابطه می نویسند:
عالم سؤال به دنبال عالم حساب و از توابع آن است. چون سؤال، استيضاح است از پرسش شده درباره حقيقت آنچه در نزد اوست. و در روز قيامت، بايد نفوس انسان از آنچه را كه در دنيا كسب كرده است چه در جانب سعادت و چه در جانب شقاوت، محاسبه گردد، و تبعات و لواحق آثار نفس و لوازم آن مشهود شود و به حساب آن رسيدگى شود، و به نتائج آن برسد. چون روز قيامت روز ظهور و بروز است، و روز از عهده برآمدن و متقبّل مسؤوليتها و تعهّدهاى دنيوى شدن است.
«يَوْمَ تُبْلَى السَّرَآئرُ»[2]؛روزى است كه پنهانها و مخفيّات آشكارا مي گردد.
چون «سريره» محلّ خاصّى است از نفوس ناطقه كه جاى نيّت و فكر و أسرار است؛ و لذا به همين مناسبت به سرّ مخفىّ، سريره گويند.
يعنى روزى است كه جايگاه اسرار و نيّات انسان، ظهور مي كند و ظاهر ميشود، و از پرده خفا خارج ميشود.
«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِن قَبْلُ»؛[3]بلكه براى مردم تمام آنچه را كه سابقاً (در دنيا) مخفى ميداشتند ظاهر و آشكار مي شود.
«إِن تُبْدُوا مَا فِى أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَهُ»؛[4]چه شما آنچه را كه در نيّتهاى خود و عقايد خود داريد ظاهر سازيد و يا پنهان كنيد، در هر حال خداوند حساب آنها را از شما مي گيرد!.
[1] .حجر/92و 93.
[2] .الطارق/9.
[3] .الانعام/28.
[4] .البقره/284.
الف) عبادت
نشست و برخاستش، همراه با ذكر خدا بود. با آن كه «معصوم» بود، ولى آن قدر از خشيت خدا مىگريست كه سجدهگاهش خيس مىشد. «بنده خدا» بود و هنگام نيايش، همچون مسكينان نيازمند، دستها را بالا مى گرفت.
نماز را نور چشم خود مى دانست و «وقت» نماز را انتظار مى كشيد و هنگام نماز كه مى شد، مى گفت: اى بلال! خوشحالمان كن.(اذان بگو)
پارهاى از شب (گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث) را به عبادت مى پرداخت. با اين كه تمام روز، خصوصاً در اوقات توقف در مدينه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمىكاست و آرامش كامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مىيافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم نبود ؛ بلكه عاشقانه و سپاسگزارانه بود.
روزى يكى از همسرانش گفت: تو ديگر چرا اين قدر عبادت مىكنى ؛ تو كه آمرزيده هستى!
جواب داد: آيا يك بنده سپاسگزار نباشم؟
در حال تنهايى، عبادت را طول مىداد و گاهى ساعتها سرگرم تهجد بود ؛ اما در جماعت، به اختصار مىكوشيد و رعايت حال ضعيفترين افراد را لازم مىشمرد و به آن توصيه مىكرد.
بسيار روزه مىگرفت ؛ علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، يك روز در ميان روزه مىگرفت. در دهه آخر ماه رمضان، بسترش را به كلى جمع مىكرد و در مسجد، معتكف مىشد و يكسره به عبادت مى پرداخت ؛ ولى به ديگران مىگفت: كافى است در هر ماه، سه روز روزه بگيريد.
با رهبانيت، انزوا، گوشهگيرى و ترك اهل و عيال، مخالف بود. بعضى از اصحاب كه چنين تصميمى گرفته بودند، مورد ملامت وى قرار گرفتند و به آنها فرمود: بدن، زن، فرزند و ياران شما، همه حقوقى بر شما دارند كه بايد آنها را رعايت كنيد4.
ب) ادب ورزى
وقتى به در خانه كسى مىرفت - چون خانه ها گاهى پردهاى نداشتند - برابر آستانه نمىايستاد ؛ طرف راست يا چپ آن مىايستاد و مىفرمود: سلام بر شما ؛ سلام بر شما.
چنان شرم داشت كه به چهره كسى خيره نمىشد. شرم آن حضرت، چنان بود كه اگر ناگزير به انتقاد از كسى بود، به صراحت نمىگفت و مقصود خويش را با كنايه بيان مىداشت.
سكوتش به درازا مىكشيد و بدون ضرورت، لب به سخن نمىگشود5.
ج) خوش خلقى
انس مىگويد: ده سال خدمتش را كردم ؛ هرگز دشنامم نداد و كتكم نزد ؛ نه مرا از خود راند و نه به رويم اخم كرد. وقتى در كارى كه دستور فرموده بود، سستى مىكردم، سرزنشم نمىكرد
جز براى آفريدگار، خشمگين نمىشد و [ هرگاه خشمگين مىشد]، چيزى توان ايستادگى در برابر خشم وى را نداشت.
او مىفرمود: بدانيد كه بهترين مردمان كسى است كه دير به خشم آيد و آسان خشنود شود و بدترين انسانها كسى است كه زود به خشم آيد و دير خشنود شود. اگر مردى دير به خشم آيد و دير خشنود شود يا زود به خشم آيد و زود خشنود شود، آن هم چيزى است. همگان را به خوش اخلاقى توصيه مىكرد و مىفرمود:
نزديكترين همنشين من در رستاخيز،خوش اخلاقترين شماست و در ترازوى عمل كسى در روز قيامت، چيزى بهتر از خوش خلقى گذاشته نمىشود.
وى از همه خندهروتر بود ؛ يارانش مىگفتند: هيچ كس را نديديم كه بيش از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر لبانش تبسم باشد. تا وقتى قرآن نازل نمىشد يا در موقعيت موعظه نبود، اهل مزاح و شوخى بود. خندههايش از حد تبسم فراتر نمىرفت و به قهقهه نمىرسيد.
در خوراك و پوشاك، خويش را برتر از غلامان و خادمان خود قرار نمىداد. هرگز به كسى دشنام نداد و با كسى به درشتى و تندخويى صحبت نكرد.
براى خدا خشمگين مىشد ؛ نه براى ارضاى خويش. اهل انتقام گرفتن نبود ؛ عفو مىكرد و مىگذشت.
عذرِ عذرخواهنده را مىپذيرفت و مىفرمود: آيا به شما خبر دهم كه بدترينتان كدام است؟ گفتند: آرى اى پيامبر خدا! فرمود: كسى كه از اشتباه در نمىگذرد ؛ پوزش را نمىپذيرد و از لغزش، چشم پوشى نمىكند.
او مىفرمود: آدمى با بردبارى، به مقام انسان روزهدارى مىرسد كه شبها را به عبادت مىگذراند.
بر جفا و تندخويى ديگران، صبور و حليم بود.
مىفرمود: خدا مرا به مدارا فرمان داده است ؛ آن گونه كه به نماز دستور داده است. مردمدار و خوش خلق بود و با ياران خود، حلقهوار مىنشست6.