درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 30
بازدید کل : 60685
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز









فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله کرجی - شهید محمودی
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله:
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم....
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند....
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم....
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم....
از این که " خدا می بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم....




برچسب ها :

حضرت رسول اکرم
إيّاكَ وصاحِبَ السَّوءِ؛ فَإِنَّهُ قِطعَةٌ مِنَ النّارِ، لا يَنفَعُكَ وُدُّهُ، ولا يَفي لَكَ بِعَهدِهِ؛ الفردوس، ،ج ۱ ، ص۳۸۹ ،ح ۱۵۶۹
 از همنشين بد بپرهيز؛ زيرا پاره آتش است؛ نه دوستی ‌اش به تو سود می‌رساند و نه پيمانت را نگه می‌دارد.




برچسب ها :

بهشت را برایت تضمین مى کنم

ابوبصیر مى گوید: یکى از اعوان و عمال سلاطین جور در همسایگى من زندگى مى کرد. اموالى را از راه حرام به دست آورده بود، منزلش مرکز فساد و عیش و نوش و لهو و رقص و غنا بود و من در مجاورت او در رنج و عذاب بودم و راه چاره اى نمى یافتم . بارها او را نصیحت کردم ولى سودى نداشت . تا این که سرانجام روزى زیاد اصرار کردم تا شاید برگردد، به من گفت : فلانى ! من اسیر و گرفتار شیطان شده ام ، به عیش و نوش و گناه عادت کرده ام و نمى توانم ترک کنم . بیمارم ولى نمى توانم خودم را معالجه کنم . تو براى من همسایه خوبى هستى و من همسایه اى بدم .

چه کنم اسیر هوا و هوسم ، و راه نجاتى نمى یابم . وقتى خدمت امام صادق (ع ) رسیدى احوال مرا بر آن حضرت عرضه بدار، شاید برایم راه نجاتى سراغ داشته باشد. ابوبصیر مى گوید: از سخن آن مرد متاءثر شدم . صبر کردم تا چندى بعد که از کوفه به قصد زیارت امام صادق (ع ) به مدینه رفتم . وقتى خدمت امام شرفیاب شدم ، احوال همسایه و سخنانش را براى آن حضرت بیان کردم فرمود: آنگاه که به کوفه برگشتى ، آن مرد به دیدن تو مى آید. به او بگو: جعفر بن محمد گفت : اخرج مما انت فیه و اءنا اءضمن لک الجنه از گناهانت دست بردار که من بهشت را براى تو ضامن مى شوم . ابوبصیر مى گوید: بعد از این که کارهایم را انجام دادم به کوفه برگشتم . مردم به دیدنم مى آمدند و در این میان مرد همسایه نیز به دیدنم آمد. بعد از احوال پرسى ، خواست بیرون برود، اشاره کردم بمان با تو کارى دارم . وقتى منزل خلوت شد به او گفتم : من احوال تو را به حضرت صادق (ع ) عرض ‍ کردم . فرمود: وقتى به کوفه برگشتى سلام مرا به او برسان و بگو که

تو از گناه دست بردار و من بهشت را برایت تضمین مى کنم . پیام کوتاه امام آنچنان بر قلب آن مرد نشست که شروع به گریه کرد. بعد از آن ، به من گفت : فلانى ! تو را به خدا سوگند جعفر بن محمد چنین گفت ؟ من قسم خوردم که پیام مذکور عین سخن امام است . گفت : همین سخن مرا کافى است . این را بگفت و از منزل بیرون رفت . تا چند روز دیگر از او خبرى نداشتم . روزى برایم پیام فرستاد که به نزد من بیا با تو کارى دارم . دعوتش را اجابت کردم و به در خانه اش رفتم از پشت در مرا صدا زد و گفت : اى ابابصیر! تمام اموال حرامى را که به دست آورده بودم به صاحبانش رد کردم حتى لباسهایم را نیز دادم و الآن برهنه و عریان پشت در هستم . اى ابابصیر! من به دستور امام صادق (ع ) عمل کردم و از تمام گناهان دست کشیدم . ابوبصیر مى گوید: از توبه و دگرگونى مرد همسایه خشنود شدم و از تاءثیر کلام امام به شگفتى افتادم ، به منزل باز گشته ، مقدارى لباس و غذا تهیه کردم و برایش بردم چندى بعد باز مرا خواست ، به منزلش رفتم دیدم بیمار و علیل است . تا مدتى بیمار بود و من مدتى او را عیادت و احوال پرسى و پرستارى مى کردم ، ولى معالجات سودى نداشت . تا این که روزى حالش ‍ بسیار بد شد و به حالت احتضار در آمد. بر بالینش نشسته بودم و او در حال جان دادن بود. ناگاه به هوش آمد و گفت : اى ابوبصیر! امام جعفر صادق (ع ) به وعده اش وفا کرد. این را گفت و دنیا را وداع نمود. بعد از چندى به سفر حج مشرف شدم و خدمت امام صادق (ع ) رسیدم یک پایم در دالان و پاى دیگرم در صحن خانه بود که امام صادق (ع ) فرمود: اى ابوبصیر! ما درباره همسایه تو، به وعده خودمان وفا کردیم و بهشت را که برایش ضامن شده بودیم ، دادیم

منتهى الامال ، ج ۲، ص ۸۶، بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۴۶، المحجه البیضاء، ج ۴، ص ۲۶۳




برچسب ها :

درباره نماز صدها آیه و حدیث از ائمه اطهار علیهم السلام به دست ما رسیده که فواید نماز را که حدود هزار فایده می باشد, ذکر کرده اند ؛ برای آنکه جوانان عزیز با فلسفه نماز آشنا شوند, تعدادی از آن علل ذکر خواهد شد. البته این همه فایده وقتی بوسیله نماز حاصل می شود که انسان نماز را با حضور قلب بخواند.
1) چراغ و روشنی دل مؤمن:
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«...لکل شی ء سراج و سراج قلب المؤمن الصلوة الخمس...»
«برای هر چیزی چراغی است و چراغ قلب مومن نمازهای پنجگانه است.»
«جامع الاخبار, ص 72 – از سبزواری. زبدة العلوم: ج 2 , ص 231»
2) زینت اسلام:
همچنین آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
« ان لکل شی ء زینة و زینة الاسلام الصلوة الخمس...»
براستی برای هر چیزی زینتی است و زینت اسلام نماز های پنجگانه می باشد. «همان»
3) ستون مؤمن:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«...لکل شیی ء رکن و رکن المؤمن الصلاة...»
برای هر چیزی یایه و ستونی است و ستون مؤمن نماز است.  «همان»
4) پشتوانه عظیم در حل مشکلات:
خداوند سبحان در برابر مشکلاتی که دشمنان اسلام و مشکرین از راههای مختلف برای رسول اکرم صلی الله و علیه و آله وسلم بخاطر ابلاغ رسالت ایجاد می کردند به مؤمنان می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلوة ان الله مع الصابرین».
ای کسانیکه ایمان آورده اید. (در برابر مشکلات و حوادث) از صبر (روزه) و نماز کمک بگیرید زیرا خداوند سبحان با صابران است. «بقره، 153»
از این آیه شریفه و روایات دیگر استفاده می شود که: استقامت و نماز انسان را در حل مشکلات پیروز و در برابر حوادث مقاوم می کند, زیرا نماز ارتباط انسان با قدرت مطلق و خالق هستی برقرار می کند, و کسی هم با چنین قدرتی ارتباط داشته باشد دیگر ترس, ناامیدی و خستگی برایش معنا ندارد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«کان علی اذا اهاله امر فزع قام الی الصلاة ثم تلاهذه الآیة (واستعینوا بالصبر والصلوة.»
هنگامی که مشکل مهمی برای علی علیه السلام پیش می آمد به نماز برمی خاست, سپس این این آیه را تلاوت می فرمود: «واستعینوا بالصبر والصلوة».    «تفسیر نمونه: ج 1 , ص 219»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الذکر یوجب الاعتبار و یؤمن الاعسار و یثمر الاستظهار.»
یاد خداوند سبحان موجب پذیرش پند, و ایمنی از سختی است, و میوه اش پشتیبان یافتن است. «غررالحکم: ص99»
5) جلسه عاشق با معشوق:
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«ذاکر الله سبحانه مجالسه»
یادکننده خداوند سبحان همنشین خدا است. «غررالحکم: ص 404»
و همچنین آن حضرت علیه السلام می فرماید:
«الذکر مجالسة المحبوب»
یاد خدا و (نماز) با دوست (خداوند) همنشین بودن است. «غررالحکم: ص 15»
6) وسیله تقویت روح:
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«مداومة الذکر قوت الارواح و مفتاح الصلوة»
همواره به یاد خداوند بودن غذای جان ها و کلید پارسایی و شایستگی است. «غررالحکم: ص 764»
7) سبب زدودن غفلت:
«اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری.»
من الله هستم, معبودی جز من نیست مرا پرستش کن, و نماز را برای من به پادار.
 «سوره مبارکه طه: آیه 14»
تمام مشکلاتی که بشر در سطح جهان در گذشته و امروز برای خود ایجاد کرده است, به خاطر فریب خوردن از زرق و برق دنیا, و پیروی از خواسته های نفسانی می باشد, که این پیروی از هوای نفس باعث شده که دنیای خود و دیگران را به جهنم سوزانی تبدیل کند, بطوری که هم خود و هم دیگران را می سوزاند. چنانکه یکدیگر را قلع و قمع می کنند و می سوزانند که هیچ درنده ای در عالم با همنوع خود و با درنده ای دیگر چنین نمی کند. پرده غفلت جلوی عقل و چشم و گوشش را به گونه ای گرفته است که گویا نه حسابی و نه کتابی و نه مردنی در کار است, و تا زمانی که بشر درصدد کنار زدن این پرده غفلت نباشد روز به روز بر آتش دنیای خود می افزاید بطوری که آخرت خود را هم برتر از دنیایش خراب می کند.
تنها چیزی که این درد مهلک انسان را درمان می نماید و او را از خواب غفلت بیدار می کند, ذکر و یاد خداوند است. زیرا این دنیا محدود, و خواسته های بشر نامحدود, و دنیای محدود نمی تواند خواسته های نامحدود انسان را برآورده نماید. تنها چیزی که خواسته های بشر را فراهم می سازد ذکر و یاد خداست, زیرا خداوند و نعمت و قدرتش و... نامحدود استو حضرت حق می تواند هرچه به صلاح و سعادت انسان باشد برایش فراهم سازد. و اگر بشر امروز در دنیای مادی و مفاسد غرق شده است و در پایان دست به خودکشی و... می زند, برای این است که گم شده خود را که خداوند سبحان است پیدا نکرده است. بر همین اساس,
خداوند سبحان در قرآن کریمش می فرماید:
«ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمعون بها, اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون.»
به طور مسلم گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم, و آنها قلبهایی دارند که با آن درک و اندیشه نمی کنند, چشم های روشن و حقیقت بین دارند, اما با آنها چهره حقایق را نمی نگرند و همچون (نابینایان از کنار آنها می گذرند). و با داشتن گوش سالم, سخنان حق را نمی شنوند, آنها همچون چهارپایان بلکه گمراه تر , اینان همان غافلان و بی خبرانند.
 «سوره مبارکه اعراف: آیه 179»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«ففرض علیهم الصلوة یذکرونه کل یوم خمس مرات, ینادون باسمه و یعبدونه بالصلاة و ذکرالله لکیلا یغفلوا عنه فینسوه فیدرس ذکره.»
خداوند سبحان نماز را بر آنان واجب نموده تا در هر روز پنج مرتبه به یاد او باشند, و حق تعالی را به اسمش بخوانند, و بوسیله نماز و ذکر خدا او را عبادت کنند, تا اینکه از پروردگار غافل نشوند و او را فراموش نکنند, و نام و یاد او کهنه و از بین نرود.
«وسائل الشیعة: ج 3, ص 5, علل الشرایع: ج 2, ص 10, باب 2»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الغفلة تکسب الاغترار و تدنی من البوار.»
غفلت و بی خبری از یاد خداوند سبحان, انسلان را مغرور و به نابودی نزدیک می سازد. «غررالحکم: ص 99»
8) سدی در برابر گناهان:
خداوند بزرگ می فرماید:
«اتل ما اوحی الیک من الکتاب و اقم الصلوة, ان الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکر الله اکبر, والله یعلم ماتصنعون.»
آنچه را از کتاب آسمانی (قرآن) به تو وحی شده تلاوت کن, و نماز را به پادار, که نماز (انسان را) از زشتی ها و منکرات باز می دارد. و ذکر خدا از آن (نهی از فحشا و منکر) هم بالاتر است. و خداوند می داند شما چه کارهایی انجام می دهید. «سوره مبارکه عنکبوت: آیه 45»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لایزال الشیطان ذعرا من المؤمن ما حافظ علی الصلوات الخمس لوقتهن فاذا ضیعهن تجرا علیه فادخله فی العظائم.»
انسان مژمن تا هنگامیکه نمازهای پنجگانه اش را سر وقت می خواند شیطان از او می ترسد, (و نمی تواند او را وسوسه کند) اما زمانیکه نمازش را ضایع نمود, (و اول وقت نخواند) بر او جرات پیدا می کند و او را در گناهان بزرگ وارد می کند.
« وسائل الشیعة : ج2, ص 18 – بحارالانوار: ج 79, ص 227»
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
« من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنکر لم یزد من الله الا بعدا.»
کسی که نمازش او را از فحشاء و کارهای زشت منع نکند, جز دوری از خداوند سبحان چیزی دیگری نصیبش نمی شود. «میزان الحکمة: ج5, ص 370»
امام رضا علیه السلام فرمود:
«... و صار ذلک علیه فی کل یوم و لیلة لئلا ینسی العبد مدبره و خالقه فیبطر و یطغی, و لیکون فی طاعة خالقه, والقیام بین یدی ربه زاجرا له عن المعاصی و حاجزا و مانعا عن انواع الفساد.»
نماز در هر شبانه روز واجب شد تا اینکه انسان (عبد) مدیر و خالقش را فراموش نکند (تا در اثر فراموش) سرگردان شود, و بعد ظغیان و ظلم کند. و نیز نماز واجب شد تا بشر مطیع خداوند باشد. و ایستادن در برابر حق تعالی باعث جلوگیری از گناهان می شود, و سپر و مانع انواع فساد می گردد.
«عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 2, ص 104, علل الشرایع: ج2, ص11, باب2, با کمی تفاوت.»
9) باعث پاک کردن آلودگی ها:
قرآن کریم می فرماید:
«و اقم الصلوة طرفی النهار و زلفا من اللیل, ان الحسنات یذهبن السیئات, ذلک ذکری للذاکرین».
نماز را در دو طرف روز و اوائل شب به پادار, چرا که حسنات سیئات را از میان می برند و این تذکر و یادآوری است برای آنها که توجه دارند.
«سوره هود: آیه114, مثل این آیه مبارکه, سوره عنکبوت: آیه7, سوره مائده: آیه12, و سوره انفال: آیات 3و4»
چنانکه حضرت علی علیه السلام فرمود:
از حبیب خودم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمود:
امیدبخش ترین آیه قرآن این آیه است: «و اقم الصلوة طرفی و زلفا من اللیل, ان الحسنات یذهبن السیئات, ذلک ذکری للذاکرین». «تفسیر نمونه: ج9, ص27»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«انما مثل هذه الصلوة الخمس مثل نهر جار بین یدی باب احدکم, یغتسل منه فی الیوم خمس اغتسالات فکما ینقی بدنه من الدرن بتواتر الغسل هکذا ینقی من الذنوب مع مداومه الصلاة, فلایبقی من ذنوبه شیی ء.»
مثل نمازهای پنجگانه مثل جوی آبی است که جلوی منزی یکی از شما جاری است, که شما بدن خود را بوسیله آن در هر روز پنج نوبت می شوئید. همانطوری که در اثر پنج نوبت شستن بدن شما از آلودگی پاک می شود, همچنین نمازهای پنجگانه در صورتی که همیشه (با حضور قلب) خوانده شود آلودگی های روح را که همان گناهان باشد می شوید و دیگر گناهی باقی نمی گذارد.
«مسترک الوسائل: ج3, ص15؛ وسائل الشیعة: ج3, ص7, 20»
10) وسیله ای برای زدودن غرور:
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:
«فجعل الله الایمان تطهیرا لکم من الشرک والصلوة تنزیها لکم عن الکبر.»
خدای بزرگ ایمان را برای پاک شدن شما از شرک و نماز را برای زدودن کبر و غرور از شما قرار داده است.«احتجاج طبرسی: ص99»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«قال الله تبارک و تعالی: انما اقبل الصلاة لمن تواضع لعظمتی.»
خداوند تبارک و تعالی فرمود: براستی که من نماز را از کسی که در برابر عظمتم فروتنی کند قبول می کنم.«بحارالانوار: ج88, ص 242»
حضرت علی علیه السلام درباره یکی از خواص نماز و زکات می فرماید:
«... و اذهابا للخیلاء عنهم.»
نماز کبر و غرور را از بین می برد.«نهج البلاغه خ 234 فراز 34»
کسی که خداوند بزرگ که قدرت و هستی و خالق مطلق است شناخت. و در برابر چنین خدائی به خاک افتاد, دیگر جز او چیزی نمی بیند تا منشا کبر و غرور شود, بلکه هرچه دارد اعم از فرزند و مال و زیبایی و قدرت و تمام هستی خود را از او می داند.
11) قلعه ای محکم در برابر حملات شیطان:
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف فرمود:
«فما ارغم انف الشیطان شیی ء افضل من الصلوة فصلها وارغم الشیطان انفه.»
هیچ چیز بهتر از نماز واقعی, دماغ شیطان را به خاک مذلت نمی مالد. پس نماز را بخوان و دماغ شیطان را به خاک بمال.
 «احتجاج طبرسی ص 479- من لایحفر الفقیه ج 1 ص 315»
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«الصلوة...کراهة الشیطان...»
نماز واقعی, باعث ناراحتی شیطان است.
«خصال ابواب 29 گانه- بحارالانوار ج79 ص 232- مستدرک الوسایل ج1 ص 180 چاپ قدیم»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الصلوة حصن من سطوات الشیطان»
نماز سد (محکمی) در برابر حملات شیطان می باشد. «غررالحکم: ص 107»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الصلاة حصن الرحمان و مدحرة الشیطان.»
نماز (واقعی و با حضور قلب) قلعه محکم خداوند و دور کننده شیطان است.«همان»
12) باعث از بین رفتن غم و غصه:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مایمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضا, ثم یدخل المسجد فیرکع الرکعتین یدعو الله فیها اما سمعت الله تعالی یقول: (واستعینوا بالصبر والصلوة).»
وقتی غمی از غمهای دنیا بر یکی از شما وارد شد وضو بگیرید, سپس داخل مسجد شودو دو رکعت نماز بخواند, مگر جزی این است که خداوند بزرگ می فرماید: به کمک صبر (روزه) و نماز از خداوند سبحان یاری بجوئید.«مجمع البیان ج1 ص101»
13) سلامتی بدن در نماز:
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«قیام اللیل مصحة للبدن»
نماز شب بدن را سالم می کند. «مجمع البیان ج1 ص101»
«ذکر الله طارد الادواءوالبؤس.»
یاد خداوند و (نماز) دور کننده دردها و گرفتاری ها است.
«غررالحکم: ص405»
امام سجاد علیه السلام می فرماید:
« و فی مناجاتک روحی و راحتی و عندک دواء علتی و شفاء غلتی.»
(خدایا) شادی و راحتی من در مناجات با توست, دواء بیماریم و شفاأء قلب سوزانم نزد توست.«مفاتیح الجنان, مناجات المریدین»
روح و جسم ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. بطوریکه شادابی روح در طراوت و سلامت جسم, و خستگی روح در پژمرده و بیماری جسم اثر میگذارد.
فردی که با نماز و مناجات با خداوند بزرگ اضطراب و دلهره و پریشانی و غصه هایش را از روان خود می زداید, به مراتب بدنش سالمتر از فردی است که در اثر ترک نماز و عشق به دنیا حرص و ولع و غم و غصه تمام وجودش را فراگرفته است. لذا با یک نگاه در جامعه می بینیم افرادی که از اعتقاد ضعیف برخوردارند و اهل دعا و نماز و راز و نیاز واقعی نیستند, به خاطر رسیدن به ظواهر دنیا و تجملات و خودنمائی که از ارمغان فرهنگ غرب است در یک اضطراب عجیبی به سر می برند که ای پریشانی و دلهره باعث شده سراسر وجودشان را غم فراگیرد, بطوری که برای هر موضوع کوچک دنیوی در محل کار و منزل نسبت به یکدیگر حمله ور می شوند و برای تسکین اعصاب و روان روانه دکتر اعصاب و روانشناس می شوند. در حالیکه دکتر اصلی خداوند بزرگ است و نسخه شفابخش او برای درمان , نماز می باشد. اگرچه اینگونه افراد از ظاهر فریبنده ای و غرور کاذبی برخوردارند ولی حق این است که اینها در اثر عمل نکردن به نسخه شفابخش, هم روح و هم جسمشان مریض است برهمین اساس حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الهم یذیب الجسد»
آتش اندوه و غم , بدن انسان را مانند فلز مذاب, آب می کند.
«غررالحکم: ص 35»
«الهم نصف الهرم»
اثر غم و غصه انسان نیرومند را ناتوان می کند و در جوانی او را نیمه پیر می سازد.«کودک از نظر وراثت ج2 ص 494 و 493»
«افضل من صحة البدن تقوی القلب»
سلامتی روح و قلب ( که به وسیله دوری از گناه و توجه به معنویت و عبادت حاصل می شود) بالاتر از سلامتی بدن است.
 «بحارالانوار ج72, ص 53 و ج78 ص 40 و ج81 ص175,173»
14) باعث آرامش روح و روان:
قرآن کریم می فرماید:
«الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب.»
(آنانکه بسوی خداوند بازگشته اند) کسانی هستند که ایمان آورده اند و دلهایشان به ذکر خداوند بزرگ مطمئن و آرام است آگاه باشید با یاد خدا دل ها آرامش می یابد. «سوره مبارکه رعد: آیه28»
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«الصلاة ... راحة للبدن...»
نماز باعث آرامش بدن می شود.
«خصال ابواب 29 گانه و مستدرک الوسائل: ج 1 , ص 180, چاپ قدیم»
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«الذکر نور العقل و حیاة النفوس و جلاء الصدور.»
یاد خداوند سبب هدایت فکر, و زنده شدن روان و پاکی دل می گردد. «غررالحکم: ص 87»
انسان موجودی است که خواسته هایش نامحدود است, و هیچ یک از امور این عالم او را اشباع نمی کنند, و به هریک از اینها که می رسد بالاتر و بهترش را طلب می کند تا اینکه خود و عالم را به فساد بکشد و از بین ببرد.
هنگامی بشر احساس بی نیازی می کند که ارتباطش را به وسیله دعا و نماز و خواندن قرآن, با غنی و قدرت مطلق برقرار کند. اگر خالق هستی را شناخت, آن وقت می فهمد که هرچه هست نزد اوست و چیزی جز او در عالم وجود ندارد. این موقع است که حالت حرص و طمع و قوه شهوتش در ابعاد مختلف فرو میکشد ومهار نفس اماره اش را خود به دست میگیرد, چون که خداوند بزرگ را که منبع تمام فیوضات است به چشم دل دیده و خود را در محضر معشوق و یار حقیقی می بیند, دیگر به معضوق های مجازی و اعتباری دنیوی مانند مقام و ثروت و شهوات توجهی ندارد, بلکه آنها را در مسیری قرار می دهد که به محبوب اصلی که خداوند بزرگ است برسد. در اینجا است که آرامش بر وجودش حاکم می شود و دلهره و اضطرابی که در بسیاری از افراد جهان هست از وجود او رخت برمی بندد.
«لئوبوسکالیا» یکی از روان شناسان معاصر می گوید:
(شاید برایتان عجیب باشد که بدانید اگر کسی را داشتید که برای ده دقیقه برای او درد دل می کردید و او شما را دعوا نمی کرد هرگز دچار عارضه روحی و روانی نمی شدید. اولین محرم رازهای شما خداست.)




برچسب ها :

عنصر محوري بحث « كرامت » را معرفت ولايت خاندان عصمت و طهارت (عليهم السّلام) تشكيل ميدهد. ما اگر خواستيم چيزي را بشناسيم، راههاي متعددي دارد كه برجسته ترين آنها همين 3 راه معروف است:
1) آن شيء را با مقوّ مات دروني و لوازم ذاتي او مي شناسيم،
2) او را از شبه و مثل و نظير و مانند مي شناسيم،
3) از راه ضد.
معرفت شناسي سه گانه ياد شده در كتاب و سنّت كم نيست، مخصوصاً در بيان نوراني امير بيان و لذا گاهي شيء را با ضد مي شناسند.
وجود مبارك علي بن أبيطالب (ع) در وصف عقل و عدل فرمود: عقل، عدل آن است كه هر چيزي را در جاي خود قرار دهيد. وقتي سائل عرض كرد: صف لنا العقل او العدل، فرمود: وضع كلّ شيء موضعه. عرض كرد: صف لنا الجهل، جهل را براي ما معرفي كن؛ فرمود: فعلت (1)، من گفتم. يعني تو اگر عقل را فهميدي، بر اساس تعرف الاشياء باضداد ها عقل را هم مي فهميدي؛ اين معر فه الشّيء بالضّد در كلام حضرت است. گاهي معر فه الشّيء بالمثل است؛ وقتي ذات مقدّس حضرت در خطبه 153 بخشي از معارف را ذكر مي كند، به اين اصل كلّي مي پردازد: فا نّ المثل دليل علي شبهه (2). يعني تعرف الاشياء باشباه ها، اين راه دوّم. راه سوّم راهي است كه همگان بر آنيم و مي دانيم بهترين راه شناخت هر چيزي پي بردن به جنس و فصل او، ماده و صورت او، مقوّمات او و لوازم ذاتي اوست.
عدم امكان شناخت اهل بيت (ع) از راه شناخت ( اضداد )
شناخت اهل بيت عصمت و طهارت از راه تعرف الاشياء ب اضداد ها ممكن نيست، زيرا تعرف الاشياء باضداد ها آنجائي است كه ضدها امر وجودي باشند. اينجا اگر كسي ضد ولايت شد، به ديار عدم مي رود؛ چيزي ندارد تا خودش را با آن بشناسيم و ولايت را با ضد شناسائي كنيم. ناچار ولايت اولياء را يا بايد از مقوّمات دروني خود ولايت شناسائي كنيد، يا از مثل و نظير. دسترسي ما به كنه ولايت كاري است بسياري سخت. وجود مبارك امير بيان خود را معرفي كرد، فرمود: لو احبّنا جبل لتهافت (3). اگر كوه بخواهد ولايت ما را در خود جا بدهد، متلاشي خواهد شد. اينكه بارها به عرضتان رسيد نهج البلاغه مثل قرآن كريم نياز به ساليان متمادي درس و بحث دارد، اين است !
اين بيان بلند و ملكوتي علي بن أبيطالب (ع) را سيّد رضي در سطح بسيار نازل ترجمه كرده است !!
وجود مبارك امير بيان مي گويد: من مثل قرآنم. اگر خدا در سوره حشر فرمود: قرآن اگر بر كوه نازل بشود، كوه را متلاشي مي كند (4) فرمود: لو احبّنا جبل لتهافت. سيّد رضي بزرگوار آمده اين مطلب عرشي را فرشي كرد، يعني هر كس دوست من نباشد، بايد مصائب زيادي را تحمّل كند؛ آنقدر مصائب فراوان است كه سنگ را متلاشي مي كند ! آن معناي ملكوتي كجا، اين معناي ملكي كجا !!! وجود مبارك علي مي فرمايد: مگر كسي علي را مي شناسد؟ مگر كسي اهل بيت را مي شناسد؟ مگر كسي ولايت را مي شناسد؟ اگر لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرايته خاشعاً متصدّ عاً، اين همان تريبون قرآن است كه مي گويد: لو احبّنا جبل لتهافت؛ آن كجا، اين كجا !!
شناخته شدن اهل بيت (ع) از راه شناخت ( شبيه )
امّا درباره اينكه مااهل بيت را با شبيه شان بشناسيم؛ اينها در روزگار گذشته، از كهن و آينده مانند ندارند ! نه در گذشته تاريخ علي و اولاد علي مانند داشتند، نه در آينده.
ابن أبي الحديد دستش در تاريخ باز است، مي گويد: اسرار و رجال قبل از طوفان نوح در دست ما نيستند، ما درباره مردان بزرگ قبل از طوفان تاريخ مدوّني نداريم. امّا از آن روزي كه تاريخ تدوين شده؛ چه در بين مسلمانها، چه در بين يهودي ها، چه در بين مسيحي ها، چه در بين مجوسي ها، چه در بين لا مذهب ها؛ هيچ مردي به عظمت « علي» نيامده ! من مورّخم و مي دانم. بالأخره كفّار در كفرشان، در لنين و استالين يك قهرماني دارند. به استثناي رذائل اخلاقي و اعتقادي آنها، اگر سلحشوري آنها را با سلحشوري علي بسنجيد، لا يقاس به؛ اين حرف ابن أبي الحديد است.
بنابراين وقتي خود اينها سخن مي گويند، مي فرمايند: لو احبّنا جبل لتهافت؛ يعني كوه بخواهد ولايت ما را تحمّل كند، متلاشي مي شود.
قرآن كريم، تنها شبيه و وسيله شناخت اهل بيت (ع)
مي ماند معرفت خود اين ذوات قدسي با مثل و شبيه وحياني. كسي شبيه اينها نيست كه ما اينها را با آن شبيه بشناسيم و بشناسانيم ! تنها شبيه اين خاندان طيّب و طاهر،« قرآن كريم » است. هيچ كتابي شبيه اينها نيست و هيچ صحيفه اي همتاي اينها نيست ! اگر كسي خواست اين خاندان را بشناسد، فقط از راه قرآن مي شناسد و لا غير و وجود مبارك رسول گرامي (ص) فرمود: اين دو وزنه وزين(قرآن و اهل بيت) همتاي همند: لن يفتر قا (5). اگر در قرآن حقيقتي باشد كه اين خاندان (معاذ الله) به آن نرسيده باشد، فقد افترقا؛ چه اينكه اگر اين خاندان معرفتي داشتند كه در قرآن نهادينه نشده باشد، افترقا ! و التّالي باطل.بنابراين تنها معيار شناخت خاندان عصمت و طهارت و ولايت اهل بيت كه كريمه اهل بيت از اين دودمان است، اين است كه ما قرآن را بشناسيم.
مستحضريد؛ وقتي ذات أقدس اله قرآن را از گزند سهو و آسيب نسيان مصون مي داند و مبرّاي از بطلان پذيري و منزّه از نسخ شدن مي داند؛ ولايت هم بايد در اين راستا توجيه شود. اولياي الهي معصومند، حجّت بالغه الهي اند، از گزند سهو و نسيان مصونند؛ خيال كردند وقتي وجود مبارك نبوي اين دو را عدل هم دانست، يعني در ظواهر سخنان اينها شما تأمّل كنيد و حجّت اند، چه اينكه در ظواهر قرآن هم بايد تأمّل كنيد و حجّت اند.
تجلّي قرآن كريم از سوي خداي سبحان
بارها به عرضتان رسيد: خدا قرآن را نازل كرد و ولايت را هم نازل كرد. امّا خدا قرآن را آنجوري كه باران را نازل كرد، نازل كرد ! يك ينزّ ل الغيث(6) هست، يك انزال باران و بارش باران و تگرگ و برف هست كه اين انزال است، فرود آوردن است به معناي انداختن. يك انزال قرآني است كه انّا انزلناه في ليله القدر(7)، اين فرود آوردن است به معناي آويختن و نه انداختن ! قرآن را مثل باران نينداخت، قرآن را مانند حبل متين آويخت؛ يك طرفش به دست اوست، يك طرفش به دست ما ! اين وسط ها پر قرآن است. يك وقت است مي فرمايد: من باران را نازل كرده ام، يك وقت مي فرمايد: من قرآن را نازل كرده ام. پس اگر قرآن را مثل حبل انداخته بود؛ مشكل خود را حل نمي كرد، چه رسد به مشكل دست آويزان را !!
اينكه به ما دستور داد: و اعتصموا بحبل الله(8)، اين حبل متين است، اين عروه وثقي است؛ براي اينكه به جاي مستحكمي بسته است. اين را بگيريد و محفوظ بمانيد و نيفتيد، اين حدأقل است. فرمود:بگيريد و بخوانيد و بفهميد و باور كنيد و متخلّق بشويد و عمل كنيد و بالا بيائيد:اقرأ وارق (9)؛ اين حد مياني يا أعلي. بگير تا نيفتي، اين حدأقل تمسّك به قرآن است ! بگير و بالا بيا، اين حد مياني و حد اعلاي تمسّك به قرآن است؛ ولايت در اين مرحله است.
تمسّك به ولايت اهل بيت (ع)، عامل صعود انسان ها
زيارت كردن اهل بيت براي طلب مغفرت، اينها حد مياني يا حد نازل است. از علوم اينها استفاده كردن، حشر با اينها را خواستن، معرفت اينها را طلب كردن از سنخ اقرأ وارق است؛ ا قراء الو لايه وارق، اقراء الا مامه وارق، اقرا العصمه وارق، اقراالحجّه وارق؛ اين است. خيلي ها از همين راه به جائي رسيده اند. اين همه علماء و بزرگان كه به جائي رسيدند، از همين خاندان گرفتند؛ پس اين راه باز است.
اگر احياناً علماي قبلي نظير شيخ مفيد يا بزرگان ديگر (رضوان الله تعالي عليهم أجمعين) از اهل بيت عصمت و طهارت به عنوان ( علماي ابرار ) ياد مي كنند و ياد كرده اند، براي آن است كه اينها كه قريب العهد بالا سلام بودند، به صدر اسلام نزديك تر بودند؛ به زبان قرآني سخن مي گفتند. قرآن از انبياء به عنوان «صالحين » ياد مي كند. صالحيني كه خدا درباره انبياء ياد مي كند غير از صالحيني است كه ما درباره افراد عادي مطرح مي كنيم! ( ابراري ) را كه علماي سلف درباره اولياي الهي و اهل بيت (عليهم السّلام) ياد مي كنند نظير صالحيني است كه ذات أقدس له درباره انبياء ياد مي كند ! بنابراين اينها همتاي قرآنند، و قرآن لا يأت يه الباطل من بين يديه و لا من خلفه(10)، ولايت اينچنين است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) نهج البلاغه/ حكمت 235 ـ با تلخيص.
(2) نهج البلاغه/ خ 153.
(3) نهج البلاغه/ حكمت 111
(4) حشر/ 21.
(5) وسائل الشيعه/ 27/ 34.
(6) برداشت از:لقمان/ 34 و شوري/ 28
(7) قدر/ 1.
(8) آل عمران/ 103.
(9) الكافي/ 2/ 606.
(10) فصّلت/




برچسب ها :

- ياد بگيريد جز خدا همهچيز را فراموش کنيد و غفلتها را از بين ببريد.

- از قرآن بخواهيد تا شما را به جواب مجهولات راهنمايي کند. حرفها و مشکلات را به قرآن عرضه کنيد و چاره بخواهيد.

- توبه حقيقي آن است که از خوبي و بدي توبه کني.

- حق را بشناس تا مردان حق را بشناسي.

- سلامت خود را حفظ نما و به تنت برس؛ چون اگر تن ضعيف باشد مثل مرکب خواب، ما را به مقصد نميرساند.

 -از حسنات اعمالتان که خيال ميکنيد حسنه است توبه کنيد، تا چه رسد به معاصي!

منبع: الهيه، شرح حال سيدمحمدحسن الهي طباطبايي      (ره)




برچسب ها :

آسمان جلال و شکوه خاصی داشت. در پهن دشت وسیعش افق و کرانه‏ای به چشم نمی‏خورد و سکوت اسرارآمیزی برهمه جا دامن گسترده بود.
نسیم ملایمی که از قلّه حِرا بر می‏خاست، اندام خود رابر چهره سخت و شکننده ابوقبیس می‏سایید و با رقصِ دل انگیزی به دامنه کوه می‏غلطیدو گونه‏های آفتاب زده «کعبه» را نوازش می‏داد.
خانه خدا با جبروت و عظمت خود،درخشش وصف ناپذیری به این سرزمین خشک و سوزان بخشیده بود و همگان در برابر شکوه وعظمت بی‏نظیرش سر تعظیم و تکریم فرود آورده بودند.
در میان سیل مردم از پیر وجوان، که با احترام خاصی، در دوّمین جمعه ماه رجب، در گرداگرد خانه خدا مشغول طواف بودند؛ زنی حامله با چهره‏ای شکسته، به دور کعبه معظّمه بی‏تابانه می‏گردید، باانگشتان لرزانش به سوی کعبه اشاره می‏کرد و در حالی که قطرات اشکَش سیل آسا برگونه‏هایش سرازیر بود، زیر لب می‏گفت:
«پروردگارا ! به تو ایمان آورده‏ام و به آنچه کتاب و پیامبر از سوی تو آمده ایمان دارم
«پروردگارا ! من به آیین جدّمحضرت ابراهیم خلیل، که بنیانگذار این خانه کهن است، ایمان دارم
«پروردگارا ! تو را سوگند می‏دهم به حق بنیانگذار این بیت و به حق این مولودی که در شکم دارم،این زایمان را بر من آسان بگردان !»
دیدگان کنجکاو، او را می‏دید و گوش های تیز شده سخنانش را دنبال می‏کرد، حسّ کنجکاویِ همگان تحریک شده بود که ناگهان فریادتعجّب از همگان بر خاست و به دنبال آن سکوت سنگینی بر همگان حکمفرما شد. آب درگلوها خشکید. حیرت و تعجّب بر چهره‏ها نقش بست. نفس‏ها از سینه‏ها بیرون نمی‏آمد.
کسی جرأت نداشت که مهر سکوت را بشکند و بگوید: لحظه‏ای پیش، دیوار کعبه شکافته شد و زن حامله‏ای به درون کعبه رهنمون شد!
چه کسی باور می‏کرد که سنگ خارا آغوش بگشاید و زن حامله‏ای را در خود جای دهد؟!
زمانی حیرت و تعجب افزون شدکه تلاش کلید داران حرم، در گشودنِ قفلِ درِ کعبه به نتیجه نرسید !
لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده می‏شد، تا از فرجام این راز آگاه شوند.
پس از سپری شدنِ مدتی نسبتا طولانی، یکبار دیگر همان سنگ خارا آغوش باز کرد و سیمای درخشان «فاطمه بنت اسد» در حالی که «مولود کعبه» را در آغوش داشت، از درون کعبه طالع گردید.
صدای تکبیر اوج گرفت و در همه جای مکّه طنین انداخت.
غرور و شرف چون هاله‏ای سنگین بر سرِ مولود بال گسترده بود و در سیمایش موجی از خنده در دریای اشک شنا می‏کرد.
حضرت ابوطالب در حالی که برق شعف از دیدگانش بیرون می‏زد، بانگ برآورد:
«اَیُّهَا النّاسُ! وُلِدَ [اللّیْلَهَ] فِی الْکَعْبَهِ وَلیُّاللّه‏»
«هان ای مردمان! (امشب) ولیّ خدا، در خانه خدا، دیده به جهان گشود.»
این حادثه پر شکوه و بی‏نظیر تاریخِ آفرینش، به روز جمعه، سیزدهم ماهرجب، در سی‏امین سال حمله ابرهه به خانه خدا (عام الفیل) اتّفاق افتاد
طلوع‏ خورشیدِامامت‏ازافقِ‏ کعبه، یکی‏از ده‏هامناقب‏ویژه‏مولای‏متقیان، امیر مؤمنان علیه‏السلام است که در میان اوّلین و آخرین،احدی در این فضیلت با آن حضرت شریک نیست.




برچسب ها :

على بن ابیطالب درعقل و اندیشه، یگانه و بى همتاست و بهمین جهت او محور فکرى اسلام و جامع و سرچشمهعلوم عربى است.
على بن ابیطالب، به سرپرستى پسر عمویش، پیامبر، پرورش یافت وسپس شاگرد وى شد و اخلاق و روش او را درباره زندگى و خلق، فرا گرفت و به ارث برد واین میراث در قلب و عقل او، بطور یکسان نفوذ یافت. در بررسى قرآن با بینش و نظرحکیمانه‏اى - که مغز اشیاء را جستجو مى کند تا حقائق آنها را بدست آورد - دقت نمودو در زمان طولانى خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، فرصت‏یافت که به این بررسى عمیق وکامل بپردازد و ظاهر و باطن قرآن را بخوبى بداند و درک کند و زبان و قلب او، بوسیلهآن استوار گردد و با آن به هم آمیزد.
علم او نسبت‏به حدیث چیزى نیست که برآن غبار شک بنشیند. و هیچ جاى تعجب هم نیست، زیرا که امام، بیشتر از هر صحابى ومجاهد دیگرى با پیامبر در تماس بود و از او علاوه بر چیزهائى که همه شنیدند، مطالبىشنید که دیگران نشنیدند و مى‏گویند على هیچ حدیثى را روایت و نقل نکرد، مگر آنکهخود از پیامبر شنیده بود و او اطمینان داشت که از احادیث پیامبر، کلمه‏اى هم از قلبو گوش او فوت نشده است. و به على گفتند: «چطور شده که از همه اصحاب پیامبر بیشتر،حدیث دارى؟» در جواب گفت: «براى اینکه اگر من از پیامبر سؤال مى‏نمودم به من پاسخمى‏داد و اگر سکوت مى‏کردم، پیامبر خود شروع مى‏کرد و به من حدیث مى‏گفت‏»
طبیعى است که على بن ابى طالب فقه اسلامى را هم از همه بهتر بداند چنانکهاز همه بهتر به آن عمل مى‏کرد، و آنهائى که در عصر او بودند، کسى را کاملتر وصالحتر از او در فقه و فتوى نشناختند.
دانش على در فقه اسلامى، منحصر بهنصوص و احکام فقهى نبود، بلکه در علوم مقدماتى فقه نیز، از قبیل حساب، بر دیگرانتفوق و برترى داشت. و اگر ابو حنیفه را در قرون پس از على «امام اعظم‏» فقهمى‏دانند، باید توجه داشت که او شاگرد على بود، زیرا او در پیش جعفر بن محمد درسخوانده و جعفر بن محمد از پدرش استفاده کرده بود... و سلسله به على بن ابیطالبمنتهى مى‏گردد.
مالک بن انس نیز با چند واسطه شاگرد على بود، زیرا او ازربیعه و ربیعه از عکرمه و عکرمه از عبد الله بن عباس و عبد الله بن عباس از علىاستفاده کرده بود. به ابن عباس که استناد همه اینها بود گفته شد: «نسبت علم تو باپسر عمویت - على - چگونه است؟» در جواب گفت: «مانند قطره بارانى در برابراقیانوس‏»
همه یاران پیامبر معترفند که پیامبر یکبار فرمود: على در قضاوتاز همه شما برتر است «قاضى‏ترین شما على است‏». على براى این از همه مردم دوران خوددر قضاوت برتر بود که از همه آنها بر فقه و شریعت که منبع و منشاء قضاوت در اسلاماست، آشناتر و داناتر بود، و علاوه، در نیروى تعقل و تفکر نیز آنچنان بود که بتوانددر موارد بروز اختلاف، وجهى را کشف و بیان دارد که به واقعیت نزدیکتر باشد و بامنطق صحیح، بیشتر انطباق یابد.

و از طرف دیگر، على آن قدر از صفاء وجدان و
پاکى درون بهره‏مند بود که به او اجازه مى‏داد تا علم و آگاهى خود را در قضاوت، بهبهترین روشى، اجرا کند و در حکم و داورى، عدالت را بر پایه‏اى از عقل و وجدان - هردو - استوار سازد.
و از عمر بن خطاب نقل شده که به على گفت: «اى ابو الحسن،خداوند مبارک نگرداند هر مشکلى را که تو در آن حکم و داورى نکنى‏» و: «اگر علىنبود، عمر هلاک مى‏شد» و: «هنگامى که على در مسجد حاضر باشد، هیچ کس فتوى ندهد»
از آنجائى که على بن ابیطالب از آن کسانى بود که در امور به ظواهر اکتفانمى‏کنند و همیشه مى‏خواهند که در هر مسئله‏اى به مغز و باطن آن پى ببرند، در«قرآن‏» و موضوع آن که «دین‏» بود، بدقت پرداخت، آنچنانکه متفکران جهان در کارها بهدقت و تامل مى‏پردازند. و از همین جا بود که على مسئله دین و مذهب را یک موضع قابلدقت و تفکر و تعمق مى‏دانست و هرگز هم شخصیتى بزرگ مانند على، از دین و مذهب فقطبظاهر آن و باجراء احکام و اقامه حدود و برپا داشتن مراسم عبادت، اکتفا نمى‏کند. ودر صورتى که اکثریت مردم، به ظاهر دین و نتایج مادى آن در معامله و قضاوت مى‏نگرند،على در کنار دانش ظاهر احکام دین، آن را به مثابه یک موضوع فکرى محض و قابل تحقیق وررسى و دقت عمیق، مورد مطالعه و تفقه قرار مى‏دهد و از تفکر و بررسى خود دست‏برنمى‏دارد مگر آن هنگامى که اطمینان مى‏یابد که این دین، بر پایه اساسى محکم وبنیادى متحد در اصول و حقایق، استوار است...

و از همین جا، علم کلام یافلسفه دین، پیدا شد و روى همین اصل، على نخستین دانشمند کلامى و بلکه پدر علم کلاماست، براى آنکه دانشمندان نخستین این علم، از سرچشمه على بن ابیطالب سیراب شده‏اندو اصول و مبادى این علم از راه على به آنان رسیده است، و دانشمندان بعدى هم همچنانبه نور او راه مى‏یابند و على را پیشواى خود و راهبر پیشینیان مى‏دانند.
گویا خداوند چنین خواسته است که على بن ابیطالب در علوم عربى نیز رکن واساس باشد، به آن نحو که در علوم اسلامى رکن بود. براى آنکه در میان مردم دورانامام، کسى وجود نداشت که در علوم عربى با امام برابر باشد. و همین تبحر او در علومعربى و منطق صحیح و قواى ذهنى خارق العاده اوست که براى ضبط اصول و قواعد عربى بهاو یارى کرد تا زبان عربى مستند به دلیل و برهان باشد که نشان دهنده قدرت عقلى اودر استدلال و قیاس منطقى است.
در واقع على به حق واضع و پایه‏گذار علوم عربى بود که راه را براى آیندگان هموار ساخت. تاریخ ثابت مى‏کند که على بنیان گذارعلم نحو است. شاگرد و رفیق او ابوالاسود دئلى روزى به نزد على آمد و او را غرق درتفکر دید، پرسید: «در چه چیزى فکر مى‏کنى یا امیر المؤمنین؟!» فرمود: من در شهر شما - کوفه - سخنى شنیدم که از نظر ادبى غلط بود، از این رو مى‏خواهم کتابى در اصولعربى آماده سازم. سپس کاغذى به او داد که در آن چنین بود: کلام عبارت است از اسم وفعل و حرف تا آخر ...
این مطلب را به شکل دیگرى نیز نقل کرده و گفته‏اند: ابو الاسود دئلى به پیشگاه امام شکایت کرد که پس از فتوحات اسلامى، بعلت آمیزش واختلاط اعراب با دیگران، غلط گوئى در بین مردم شیوع و رواج یافته، چون مردم غیر عربسخن را به درستى ادا نمى‏کنند. امام لختى سر بزیر انداخت و سپس به ابوالاسود فرمود: آنچه را که مى‏گویم بنویس، ابوالاسود قلم و کاغذى بدست گرفت، على فرمود: کلام عرباز اسم و فعل و حرف، ترکیب مى‏یابد. اسم آن است که از مسمى خبر دهد و فعل آن است کهاز حرکت آن آگاه سازد و حرف معنائى مى‏دهد که نه اسم است و نه فعل! اشیاء بر سه قسماست: ظاهر و مضمر، و چیزى که هیچ یک از این دو نیست - بنا به قول بعضى از علماىنحو، مراد اسم اشاره است - آنگاه به ابوالاسود فرمود: بدین نحو مطلب را تکمیل کن واز همان روز این علم - قواعد ادبیات عرب - بعنوان «علم نحو» شناخته شد.
ازمزایاى على تیزى هوش و سرعت درک او است. موارد و نمونه‏هاى بسیارى که بطور ارتجال وبدون سابقه مطلبى را مى‏گفت، نشان مى‏دهد که على نیروئى در این زمینه داشت که دردیگران نبود و بسیار مى‏شد که در میان دوستان یا دشمنان، بدون مقدمه و بطور ارتجال،حکمتى نغز و سخنى شیوا مى‏گفت که مورد توجه همگان قرار مى‏گرفت.

على در سرعت درک و حل مشکلات حساب در زمان خود بى نظیر بود و مردمآن دوران، این مشکلات را معماهائى به شمار مى‏آوردند که براى حل آن راهى نبود و رازآن را کسى نمى‏دانست!. براى نمونه مى‏گویند: زنى به نزد على آمد و شکایت کرد که برادرش از دنیا رفته و ششصد دینار از خود باقى گذاشته ولى در موقع تقسیم، بهاو فقط یک دینار داده‏اند؟ على فرمود: شاید برادرت یک زن، دو دختر، یک مادر، دوازدهبرادر و تو را داشته است؟... و همینطور هم بود که على گفت.
امام على درباره مسائل زندگى و جهان، جامعه بشرى، اسرار توحید، الهیات و شناخت ماوراء الطبیعه،نظریات فراوانى ابراز داشته.
على استادى است که همه آنهائى که پس از وى آمدند و صاحب نظر شدند، به کمال و اصالت او اعتراف کردند و در واقع خود، پیروانآراء و شرح دهندگان نظریات او بودند.
کتاب بزرگ امام «نهج البلاغه‏» بهمقدارى از گوهر حکمت غنى است که امام را در صف اول و مقدم همه فلاسفه و حکماء جهان قرار مى‏دهد.
و هنگامى که پیامبر فرمود: «دانشمندان امت من همچون پیامبران بنى اسرائیل هستند» آیا مقصودى جز على داشت؟!.
اقتباس از کتاب امام على علیه السلام صداى عدالت انسانى (على و حقوق بشر)؛ تالیف: جرج جرداق




برچسب ها :

1 – علی معیار شناخت مؤمنان است:
لَوْلاکَ یا عَلِیُّ، ما عُرِفَ المُؤمِنُونَ مِنْ بَعْدِی[1].
2 - علی معیار حق و حقیقت است:
علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار[2].
3 – محبت علی گناهان را محو می کند:
حب علی یاکل الذنوب کما تاکل النار الحطب3
۴ – علی کسی است که جز مؤمن او را دوست نمی دارد و جز منافق با او دشمنی نمی کند:
لا یحبک الا مومن و لا یبغضک الا منافق[4]
۵ – علی کسی است که همواره با قرآن است و قرآن نیز با اوست:
علی مع القرآن و القرآن مع علی[5]
۶ – علی داناترین امتم بعد از من است:
اعلم امتی من بعدی علی بن ابیطالب[6]
۷ – علی از من و من از علی هستم:
یا علی انت منی و انا منک[7].
۸ – علی کسی است که یاد و ذکرش عبادت است:
ذکر علی عبادة[8] و ....
منابع:
[2] .  ص 138.
[3] . همان، ص 136.
[4] . همان ص 136.
[5]  همان ص 139.
[6]  همان ص 139 – 140.
[7] . همان ص 140.
[8] . همان ص 142.

 




برچسب ها :

بدانکه این ماه و ماه شعبان و ماه رمضان در شرافت تمامند و روایت بسیار در فضیلت آنها وارد شده بلکه ازحضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله روایت شده که ماه رجب ماه بزرگ خداست و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمیرسد و قتال با کافران در این ماه حرامست و رجب ماه خداست و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امّت من است کسى که یک روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خشنودى بزرگ خدا گردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنّم بر روى او بسته گردد .
و از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام منقول است که هر که یکروز از ماه رجب را روزه بدارد آتش جهنّم یکساله راه از او دور شود و هر که سه روز از آنرا روزه دارد بهشت او را واجب گردد و ایضاً فرمود که رجب نام نَهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر هر که یکروز از رجب را روزه دارد البتّه از آن نهر بیاشامد.

و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله فرموده که ماه رجب ماه استغفار اُمّت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش ‍ کنید که خدا آمرزنده ومهربان است و رجب را اَصَبّ مى گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر اُمّت من بسیار ریخته مى شود پس بسیار بگوئید اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَسْئَلُهُ التَّوْبَهَ.
و ابن بابویه بسند معتبر از سالم روایت کرده است که گفت رفتم بخدمت حضرت صادق علیه السلام در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا روزه گرفته اى در این ماه گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا فرمود که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آنرا بغیر خدا کسى نمى داند بدرستیکه این ماهیست که خدا آنرا بر ماههاى دیگر فضیلت داده و حُرمت آنرا عظیم نموده و براى روزه داشتن آن گرامى داشتن را بر خود واجب گردانیده پس گفتم یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اگر در باقیمانده اینماه روزه بدارم آیا ببعضى از ثواب روزه داران آن فایز مى گردم فرمود اى سالم هر که یکروز از آخر این ماه روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدّت سَکَراتِ مرگ و از هَوْل بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر که دو روز از آخر این ماه روز دارد بر صراط بآسانى بگذرد و هر که سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدّتها و هَوْلهاى آنروز و بَرات بیزارى از آتش ‍ جهنّم به او عطا کنند و بدانکه از براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخص ‍ قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد:

سُبْحانَ الاِْلهِ الْجَلیلِ سُبْحانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبیحُ اِلاّ لَهُ سُبْحانَ الاْعَزِّ الاْکْرَمِ سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَهُوَ لَهُ اَهْلٌ
منزه است خداى بزرگ منزه است آنکه تنزیه و تسبیح جز براى او شایسته نیست منزه است خداى برتر و کریم تر منزه است آنکه لباس عزت در بردارد و شایسته آن است.
منبع: مفاتیح الجنان




برچسب ها :



صفحه قبل 1 ... 25 26 27 28 29 ... 58 صفحه بعد