درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 60691
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز









علی ابن ابیطالب (ع) در معرفی گروهی فرمود: شیطان، ابتدا از راه مکروهات و آن‏گاه از راه معاصی صغیره و سپس از راه معاصی کبیره در دل انسان نفوذ می‏ کند و وقتی نفوذ کرد، در حریم دل آشیانه ساخته، لانه می کند و به تدریج تخم‏ گذاری می نماید و این تخم‏ ها تبدیل به جوجه می شود و او جوجه های خود را می پروراند؛ آن‏گاه فضای دل، جای طیور شیطنت می شود و چنین انسانی، مجری دستورهای شیطان می‏ شود؛ به طوری که شیطان با چشم این‏ها نگاه می کند و با زبان این‏ها سخن می‏ گوید و انسان مجبور می شود که زبان را در اختیار ابلیس قرار دهد؛ زیرا زمام فرمان و اراده، در دست دیگری است.

 

برگرفته از کتاب انتظار بشر از دین، حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، ص105


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

ای انـــســـان 

از تـــــــــاریـــــــــــکـــــــی شــــــــب مـــــــــی ترســــــــی 

امــــا از تــاریــــکــــی شـــب اول قـــبـــر نــمــی تــرســـی؟


در بـــــهــــشــــت مــــی خــــواهــــی داخــــــل شـــــوی

امـــــا در مــــــســـــجـــــد داخـــــل نــــمــــی شـــــوی؟

 

کـــتـــاب هـــای مـــتــــنــــوع جـــهــــان را مــی خـــوانــــی

 

امـــــــا قـــــرآن کـــــلام خـــــــدا را نـــــمـــی خــــوانــــی؟


آهـنـگ هـای شـرقـی و غـربـی جـهـان را مـی شـنـوی

 

امــــا نـــــــوای قــــــــرآن را نـــــمـــــی شـــــنـــــوی؟


 

برای امتحانات دنـیـوی سـاعت هـا و روزهـا بـیـدار می مـانـی

 امــــا بــــرای امـــتـــحـــانـــات الـــهـــی کـاری نـمـی کـنـی؟


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

 ما مثل بـچـه ای هستیم که پدرش دست او را گـرفـتـه است تا به

     جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می کنند.

      بچه شیفته ویترین مغازه ها می شود و دست پدر را رها می کند

      و در بازار گم می شود. وقتی هم متوجه می شود که دیگر پدر را

      نمی بیند، گمان می کند پـدرش گـم شده است؛ در حالـی که در

      واقع خودش گم شده است.

      انبیاء و اولیاء، پـدران خـلقند و دسـت خلائق را می گیرند تا آنها را

      به ســلامــت از بازار دنــیــا عبور دهند. غــالــب خلائق، شـیـفته

      متاع های دنیا شده اند. امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)

      هم گم و غائب نشده است؛ ما گم و محجوب گشته ایم...

حاج اسماعیل دولابی


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

حاج اسماعیل دولابی:

می‌گـویند پـسـری در خانه خیلی شـلـوغ‌ کاری کـرده بـود. هـمـه‌ی

اوضاع را به هم ریخته بود وقتی پدر وارد شد،

مادر شکایت او را به پدرش کرد.

پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.

پسر دید امروز اوضاع خیـلی بی‌ریــخــت است، هــمــه‌ی درها هم

بسته است، وقــتـی پـدر شلاق را بالا برد، پسر دید کـجا فرار کند؟

راه فراری ندارد!

خودش را به سینه‌ی پدر چـســباند شــلاق هم در دست پدر شــل 

شد و افتاد شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی

خدا فرار کنید: وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

حاج اسماعیل دولابی:

دل هر جا برود، فکر و دست و پا هم به دنبال آن می رود

دلت را به سوی خدا و خوبان خدا بفرست،

همه ی وجودت اصلاح می شود.

برای اینکه دلت نزد خدا برود؛

چیزی را که دوست داری در راه خدا بده،

دلت هم همراه آن به نزد خدا می رود . . .


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :




برچسب ها :

این خطری است که اندیشمندان غربی آن را احساس کرده‌اند و راه گریز از این سرنوشت محتوم را در مقابله با اسلام و تشیّع و به ویژه مقابله با اعتقاد به مهدویّت دیده‌اند، مقابله‌ای که هرگز با پاسخ درخوری از سوی مسلمانان همراه نشده است.

تبلیغات غرب، علیه مهدویّت
غرب به استناد احساس خطری که از ناحیه مهدویّت کرده، مدّت‌هاست که تبلیغات دامنه‌داری را در مقابله با آن آغاز نموده است. این تبلیغات با بهره‌برداری از آخرین تکنولوژی‌های روز که در اختیار غرب قرار دارد، انجام می شود. دکتر سعیدی، جامعه شناس، در این مورد به نکات جالب توجّه‌ای اشاره می‌کند:
امروزه مدرن‌ترین ابزار تبلیغاتی غرب، هالیوود است. ابزاری مدرن، کارآمد و نفوذکننده که یک‌سره در خدمت اندیشه‌های تمامیت طلب غربی است. فیلم‌های جدید هالیوود که در آنها، به‌طور غیرمستقیم علیه مهدویّت شیعی تبلیغ می‌شود، بسیار است. فیلم‌های ژانر علمی- تخیّلی، در این مقوله می‌گنجند. فیلم‌هایی پیش‌بینی آینده جهان را دستمایه سناریوی خود قرار داده و غرب را قبله نجات مردم از سرسام تکنولوژی آینده تبلیغ می‌کنند، متأسّفانه بدون دقّت، از سوی برخی از کشورهای اسلامی دوبله شده و به نمایش در می‌آیند. بعضی دیگر از فیلم‌های هالیوود، به‌طور مستقیم به مقابله با مهدویّت می‌پردازند که یکی از معروف‌ترین آنها، فیلم «نوسترآداموس» است که با تبلیغات شدید، بارها در جهان به نمایش درآمده و میلیون‌ها سی دی از آن در حال حاضر در دنیا توزیع شده است.
امّا تبلیغات غرب علیه مهدویّت، صرفاً در عرصه فیلم‌سازی خلاصه نمی‌شود. در همه عرصه‌های تبلیغاتی غرب، می‌توان رگه‌هایی از تبلیغ علیه مهدویّت را مشاهده کرد. در واقع نظریه‌پردازان غربی با تهیه خوراک تبلیغاتی برای سینما، کتاب، سخنرانی، تئاتر، تلویزیون و همه عرصه‌های هنری و فرهنگی، زمینه‌های تبلیغ علیه مهدویّت را فراهم می‌آورند. درحال حاضر سایت‌های کامپیوتری زیادی وجود دارند که تبلیغات ضدّ مهدویّت را به عهده دارند و ذهن پاک جوانان را از این رهگذر، تحت تأثیر قرار می‌دهند. در میان این امواج توفنده تبلیغات سوء، ما مسلمانان برای تبلیغ مهدویّت در جهان امروز چه کنیم؟
متأسّفانه فقر تکنولوژیک مسلمانان، بسیاری از امکانات بالقوّه را در این مقوله سلب کرده، امّا موضوع این است که ما حتّی از داشته‌های خود هم در این راه به درستی استفاده نمی‌کنیم و اگر به وظایف منتظران در عصر غیبت که تلاش در جهت آماده‌سازی زمینه برای ظهور حضرت صاحب الامر(عج) است، دقّت کنیم، درخواهیم یافت که به سبب این رخوت‌ها در راه تبلیغ برای فرهنگ مهدویّت، هریک به فراخور امکاناتی که در اختیار داریم، ضامن خواهیم بود و قطعاً مورد سؤال قرار خواهیم گرفت. بی‌اطّلاعی و کم‌اطّلاعی جوانان جامعه ما از مقوله مهدویّت، گناهی است که بخش عمده آن بر دوش اندیشمندان، صاحب امکانات و مسئولان و دست‌اندرکاران جامعه ما سنگینی خواهدکرد. امروزه، جلوه‌های مظلومیّت را می‌توان در موضوع مهدویّت به خوبی مشاهده کرد.

جوانان و مهدویّت
با همه اعتقادی که مردم ما به اسلام دارند، متأسّفانه به دلیل رخوت‌هایی که از آنها یاد شد، آشنایی جوانان ما با مقوله مهدویّت، در خور آنها نیست. با هم گشتی در گوشه و کنار برخی از اذهان جوان می‌زنیم:
برای پرس‌وجو درباره میزان اطّلاعات مردم در مورد حضور امام زمان(عج) وارد یک مرکز مشاوره می‌شوم. از یکی از مشاوران این مرکز می‌پرسم: به نظر شما حضور امام عصر(عج) در زندگی شما چقدر مشهود است؟
مثل کسی که سؤالم را نشنیده است، می‌گوید: چه گفتید؟!
پرسشم را تکرار می‌کنم. او به دیوار روبه‌رو خیره می‌شود. کمی فکر می‌کند و با استیصال می‌گوید: این یک مسئله بزرگ تربیتی است که خیلی می‌شود در رابطه با آن صحبت کرد! می‌گویم: خیلی خلاصه بگویید!
می‌گوید: ببخشید، فعلاً چیزی به نظرم نمی‌رسد!!
٭ ٭ ٭
در «پارک شهر»، عدّه‌ای از دختران جوان با هم مشغول گپ و گفت وگویند ... گاهی سرهایشان را به هم نزدیک می‌کنند و پس از آنکه حرف یکی از آنها، به پایان می‌رسد با هم بلندبلند می‌خندند. به هیچ وجه به اطراف خود توجّه ندارند. به آنها نزدیک می‌شوم و از یکی از آنها همین سؤال را می‌پرسم. او سراپای مرا ورانداز می‌کند و می‌گوید: شما؟!
می‌گویم خبرنگارم و برای یک گزارش این مطلب را از شما می‌پرسم.
می‌گوید: ممکن است سؤالتان را در حدّ دیپلم ترجمه کنید تا بفهمم چه می‌گویید؟!
می‌گویم: امام زمان(عج) چه نقشی در زندگی شما دارد؟
با تعجّب می‌گوید: آن حضرت که غایب است. خوب ما فقط او را دوست داریم. همین!
٭ ٭ ٭
کم‌کم به وقت نماز نزدیک می‌شوم. موذّن مؤمنان را به نماز فرا می‌خواند، خود را به دریای معنویت می‌رسانم. پس از نماز جماعت، جوان نورانی و خوش سیمایی توجّهم را جلب می‌کند. به سویش می‌روم و اسم و شغلش را می‌پرسم. می‌گوید سیفی هستم و مهندسی می‌خوانم. از او می‌پرسم: امام زمان(عج) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
اوّل طفره می‌رود ... امّا نمی‌تواند از سؤال‌های من خلاص شود. می‌گوید: امام زمان(عج) الگوی من در زندگی است. البتّه من نمی‌توانم ادّعا کنم که توانسته‌ام در همه امور خود را آن‌چنان که او دوست دارد، بسازم، امّا به هر حال او به عنوان نقطه بزرگ و هدف اصلی آمال و آرزوهای من است.
٭ ٭ ٭
نزدیک میدان «ولیّ عصر(عج)» هستم. نگاهم به تعدادی جوان می‌افتد که در حال خارج شدن از یک مؤسّسه کامپیوتری هستند. موهای روغن زده‌اشان زیر نور خورشید پاییزی، برق می‌زند.
با شور و حرارت خاصّی از استفاده‌هایی که می‌شود از کامپیوتر کرد، حرف می‌زنند. خودم را به آنان می‌رسانم و از یکی از آنها که بزرگ‌تر از بقیّه است، همین سؤال را می‌پرسم. رضا به دوستانش می‌گوید: بچّه‌ها! ما هم آدم شدیم. بالأخره یکی هم نظر ما را خواست! بعد به من می‌گوید: آقا! عکس ما را هم در روزنامه چاپ می‌کنید؟
و در پاسخ سؤالم می‌گوید:
والله دراین باره فکر نکرده‌ام، این‌طوری چیزی به نظرم نمی‌رسد.
ـ باید فکرکنم.
می‌گویم: خوب فکرکن! مدّتی ساکت می‌شود و ...
٭ ٭ ٭
درمیدان میوه وتره بار، خانمی در حال خرید میوه است. پس از خرید، خودم را معرفی می‌کنم و می‌گویم اگر مایلید ضمن معرفی خود، بفرمایید که امام زمان(ع) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
می‌گوید: شقایق نادری هستم و من چندین بار به آقا متوسّل شده‌ام و مشکلم حل شده است. از او بیشتر توضیح می‌خواهم می‌گوید: واقعاً آقا، مشکل‌گشا است. من نمی‌توانم شرح مشکلاتم را بگویم. فقط همین را بگویم که هر وقت مشکلی داشته‌ام که هیچ کس نتوانسته است، آن را حل کند و واقعاً از همه کس ناامید شده‌ام و خالصانه دست به دامن آقا شده‌ام مشکلم حل شده است. فدای اسم آقا! قربان محبّت امام زمانم بروم...
قطره‌های اشک به او اجازه سخن بیشتر را نمی‌دهد.
٭ ٭ ٭
وارد دانشگاه که می‌شوم، خاطرات دوران دانشجویی‌ام زنده می‌شود...
به خودم که می‌آیم روبه‌روی دکترسودمند هستم. ایشان درباره نقش امام زمان(ع) در زندگی‌اش می‌گوید:
اصولاً من در هنگام گرفتاری به سراغ امام زمان می‌روم!
البتّه تا به حال چندین بار به مسجد جمکران رفته‌ام و اعمالی را انجام داده‌ام ... امّا خوب ایشان مراد و مقتدای من هستند و من در مراحل مختلف زندگی‌ام سعی کرده‌ام که رضایت آقا را جلب کنم. با عمل به تکلیف با احسان و نیکوکاری، با خودسازی و مراقبه و محاسبه، چون طبق آیه قرآن و روایات، اعمال ما به امام زمان عرضه می شود، من نمی‌خواهم تا حدّ امکان، طوری عمل کنم که وقتی آقا به نامه عملم نگاه می‌کند، ناراحت شود.
٭ ٭ ٭
در حین برگشت به اداره، به راننده تاکسی که با او می‌آیم، می‌گویم: حال پاسخ دادن به یک سؤال را داری؟ نگاه عاقل اندر سفیهی می کند و آهی می کشد: چه سؤالی؟
نمی‌دانم چرا؟ ولی احساس می‌کنم که از سؤالم صرف‌نظر کنم... در همین فکر هستم که دوباره می‌پرسد: نگفتید.
می‌گویم: مثل اینکه خسته هستید ... بگذریم ...
قیافه‌ای جدّی می‌گیرد و می‌گوید: خواهش می‌کنم آقا، بفرمایید ...
می‌گویم: لطفاً با دقّت به سؤالم پاسخ دهید. امام زمان(ع) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
اخم‌های چهره‌اش از هم گشوده می‌شود و می‌گوید: خدمت حضرت آقا که عرض کنم من یک فرزند دارم، او را هم از لطف آقا دارم.
می‌گویم: بیشتر توضیح بده. می‌گوید: من 14 سال بچّه‌دار نمی‌شدم. به خیلی از دکترها مراجعه کردیم؛ ولی فایده‌ای نداشت. یکی از دوستانم به من پیشنهاد کرد که اگر متوسّل به امام زمان(عج) شوی، نتیجه خواهی گرفت ... خلاصه الآن پسرم طلبه است. مهدی را می‌گویم من هرشب چهارشنبه به جمکران می‌روم ... اگر مسافری بیا امشب با هم برویم؟!

یک استدلال منطقی
دنیای امروز، دنیای اندیشه و منطق و استدلال است. جوان امروز، ترجیح می‌دهد حقایق دینی را هم از طریق منطق و استدلال دریابد. اینجاست که بیگانگان، بیشتر بهره را برای منحرف کردن ذهن جوانان از حقایق دینی می‌برند. آنها با زیرسؤال بردن این حقایق، جوان را در برابر پرسش‌هایی قرار می‌دهند که ذهن نوپای او، قادر به استدلال برای آنها نیست و همین امر باعث می‌شود که گاه اعتقادات او در پاره‌ای مسائل دینی کم‌رنگ جلوه کند. یکی از پرسش‌هایی که مدّت‌هاست معاندان اسلام، در باب مهدویّت پیش روی جوانان قرار می‌دهند، این است که با وجود قدرت‌های عظیم نظامی در جهان که مجهّز به عالی‌ترین تکنولوژی تسلیحاتی هستند، امام عصر(عج) چگونه خواهد توانست، به عنوان یک نیروی نوپا، بر این قدرت‌های عظیم غلبه کند و تمام جهان را زیر سیطره حکومت خویش قرار دهد؟ این پرسشی کاملاً انحرافی است. پرسشی که چونان سایر مسائلی که معاندان اسلام مطرح می‌کنند، پاسخ آن هزار و اندی سال پیش، در اقوال معصومان ما(ع) آمده است. اینجا وظیفه اندیشمندان دینی است که به سراغ احادیث و روایات و اخبار بروند و از بطن آنها، پاسخ‌های امروزین را به شبهه‌های معاندان استخراج کنند. متأسّفانه، روشنفکران دینی ما، به ویژه آنان که در این عصر و زمان زندگی می‌کنند، نه تنها این وظیفه الهی خویش را به انجام نمی‌رسانند، گاه با طرح مسائلی، آب به آسیاب دشمن هم می‌ریزند و ذهن جوانان را با شبهه‌ها، دچار تشویش می‌کنند.
ببینید زنده‌یاد دکتر علی شریعتی با چه زبان منطقی و استدلالی، پاسخ شبهه قدرت را از بطن روایات استخراج کرده است:
... انتظار، سنتز تضادّ میان دو اصل متناقض با هم است: یکی «حقیقت» و دیگری «واقعیت» ... اگر وضع موجود؛ یعنی واقعیّتی که در عالم خارج واقع شده است، با حقیقتی که در اسلام، به آن معتقدیم، تناقص دارد، چه بکنیم؟ اسلام، انسان را نجات می‌دهد و عدالت و ترقّی را به وجود می‌آورد.
... چاره ای نیست جز اینکه پیروان دینی که مدّعی نجات و سیادت انسان و توده‌های محروم و نابودی ظلم و جنایت و مدّعی استقرار یک نظام جهانی به نفع انسانند، معتقد باشند که این حقیقت در طول این هزار و چهارصد سال نتوانسته به شعارهای خودش جامه عمل بپوشاند، امّا خواهد پوشاند و قطعاً پیروز خواهد شد و عدالت، جبراً مستقر خواهد گشت. جبراً حقیقت محکوم بر واقعیت باطل، ولی حاکم، پیروز می‌شود و ما منتظر و مؤمن چنین روزی و چنین واقعه‌ای هستیم و چون خداوند به صراحت وعده پیروزی اسلام را در قرآن داده: «لیظهره علی الدّین کلّه» و نوید داده که توده‌های ضعیف و مردم جهان را پیشوایان بشریت خواهد کرد و زمین را به آنها خواهد بخشید و محرومان، وارث قدرتمندان و زرپرستان خواهند شد.
این تضادّ میان «واقعیت باطل حاکم» و «حقیقت نجات بخش محکوم» را جز «انتظار» به پیروزی جبری و قطعی حقیقت، نمی‌تواند حل کند ...
... انتظار مثبت به معنای نفی وضع موجود در ذهن آدمی و در زندگی و ایمان انسان منتظر است و اگر این انتظار را ملّت محکوم از دست داد، محکومیت را به عنوان سرنوشت محتومش برای همیشه خواهد پذیرفت. اگر منتظر تغییر نباشیم، آنچه در حکومت علی(ع) صورت گرفته یا آنچه در «کربلا» اتّفاق افتاد، برایمان پایان داستان است و دیگر عکس‌العملی در طبیعت و تاریخ و هستی و زندگی بشر نخواهد داشت، این اعتقاد، هم برخلاف ایمان به حقیقت و هم برخلاف مصلحت زندگی فرد در جامعه، انسان مسئول است.
ستم‌ها، جنایت‌ها و ظلم‌ها، همه داستانی و حادثه‌ای نیمه تمام در تاریخ بشر است، این داستان به سود عدالت و حقیقت و به زبان ستم و فساد و پلیدکاری پایان خواهد پذیرفت ...
... انتظار، جبر تاریخ است. این مسئله برای روشنفکران که با مکتب‌ها و فلسفه‌های علمی تاریخ آشنایی دارند، بی‌نهایت شورانگیز است.
هرکس این سؤال به ذهنش می رسد که امام زمان(ع)، این رهبر نجات‌بخش انتهای تاریخ، چگونه می‌تواند بر جهان پیروز شود؟ در اینجا امام صادق(ع) یک توجیه بسیار عمیق و کاملاً جامعه‌شناسانه و تاریخی دارد که: «قدرت‌های ستمکار و قطب‌های جنایت و ظلم به قدری با هم خواهند جنگید که در نیرو و قدرت فرسوده می‌شوند و به قدری از درون، رو به فساد خواهند رفت که مقاومتشان را از دست می‌دهند و آنگاه شما از بیهوشی و خواب خرگوشی بیدار شده و چون مسلّح به نیروی ایمان و آگاهی هستید بر آن قدرت‌های از درون پوسیده و از برون فرسوده، پیروز می‌شوید.» و این پیروزی بر اساس منطق، عینیّت و سنّت‌های اجتماعی است، سنّت‌هایی که در اسلام و قوانین خداوند است، نه قوانین ماتریالیستی.
وقتی خداوند کاری را بخواهد، اسبابش را فراهم می‌کند ... من در اینجا معتقدم که تاریخ به طرف پیروزی جبری عدالت و نجات قطعی انسان‌ها و توده‌های ستمدیده و نابودی حتّی ظلم و ظالم می‌رود ... .




برچسب ها :

ما نيامده ايم که در گودال گناه فرو رويم. یاد خدا طنابي است که اگر انسان آن را بگيرد، از هر سقوطي نجات می یابد"يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثيراً". 




برچسب ها :

خاصیت نورانی قرآن

خداي سبحان، قرآن كريم را به عنوان نور به جهانيان شناسانده و چنين فرمود: ﴿يا أيّها الناس قد جاءكم برهانٌ من ربّكم و أنزلنا إليكم نوراً مبيناً﴾[1]؛ ﴿قد جاءكم من اللّه نور و كتاب مبين﴾.[2]

خاصيت نوراني بودن قرآن آن است كه هم معارف آن روشن و مصون از ابهام و تيرگي است و هم جوامع بشري را از هرگونه تاريكي اعتقاد يا تيرگي اخلاقي يا ابهام در شناخت يا سرگرداني در انتخابِ راه يا تحيّر در ترجيح هدف و مانند آن مي‏رهاند و به شبستان روشن صراط مستقيم و هدف راستينِ بهشتِ «عدن» مي‏رساند؛ ﴿كتاب أنزلناه إليك لتخرج الناس من الظلمات إلي النور﴾. [3]

تناسب تجلّي خداي سبحان در قرآن كريم، اقتضاي چنين سمتي را براي اين كتاب آسماني دارد؛ زيرا كلام مبدئي كه ﴿نور السموات و الأرض﴾[4] است، حتماً بايد روشن و روشنگر باشد.

بيان موجبات سعادت در قرآن

خداي سبحان، قرآن كريم را به عنوان تبيان همه چيز به انسانها شناسانده و چنين فرموده است: ﴿و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شي‏ء و هديً و رحمةً و بشري للمسلمين﴾؛[5] يعني هر چيزي كه در تأمين سعادت انسان سهم مؤثر دارد، در اين كتاب الهي بيان شده است و اگر انجام كاري عامل فراهم نمودن سعادت بشر است، در آن آمده و اگر ارتكاب عملي مايهٴ شقاوت بشري مي‏گردد، پرهيز از آن به صورت يك دستور لازم در آن تعبيه شده است.

اشتمال قرآن بر همهٴ معارف و اخلاق و اعمال الهي و انساني به طور رمز يا ابهام يا معمّا و مانند آنها كه از قانون محاوره و اسلوب تعليم و تربيت جداست، نمي‏باشد؛ بلكه به طور روشن است؛ زيرا خداي سبحان از جامعيّت قرآن نسبت به همهٴ اصول اسلامي به عنوان «تبيان» ياد كرده است.

پس هيچ‏گونه كمبودي در اين كتاب نيست تا از خارج جبران شود؛ نه كمبود قانون و دستورهاي انساني و نه كمبود شناخت و معارف اسلامي و نه قصور در تبيين آنها؛ يعني هم از لحاظ محتوا و مضمون، بي‏نياز از مطالب بيگانه است و هم در تعليم و تفهيم آنها بياني رسا و لساني گويا دارد كه از زبان ديگران بي‏نياز و از قلم بيگانگان مستغني است؛ زيرا خاصيت «تبيان كل شي‏ء» بودن، همين است.

بهره مندي صاحبان قلب سالم از درک قرآن

خداي سبحان، ادراك معارف اين كتاب عظيم الهي را مخصوص كساني دانست كه داراي قلب‏اند و آن را مركز علم حقيقي مي‏داند و گروهي كه قلب خود را از دست داده‏اند يا آن را بيمار كرده‏اند، از فهم اسرار قرآني محروم‏اند. منظور از قلب در تعبيرهاي عربي يا عنوان دل در تعبيرهاي فارسي، همان روح مجرّد و لطيف الهي است كه خداوند به انسانها مرحمت نموده و استعداد دريافت هرگونه كمالي را داراست و تعلق به دنيا و هرگونه تبه‏كاري او را از اوج كمال يا لياقتِ تكامل اسقاط مي‏كند و پردهٴ ضخيمي جلوي آن مي‏آويزاند كه حقايق را نبيند و فقط به خاطرات نفساني و آرمان‏هاي شيطاني كه از قواي دروني يا وسوسه‏هاي شيطان سر بر مي‏آورند، مي‏نگرد و به تحقّق بخشيدن آنها مي‏كوشد.

چون انديشه و علم، يك وجود مجرد است، نيل به آن، نه در اختيار مغز مادّي است و نه در عهدهٴ قلب مادّي كه در تمام حيوانها وجود دارد؛ بلكه مخصوص روح مجرّد انساني است كه دستگاه مادّي مغز و مانند آن كارهاي فيزيكي و مقدمات مادّي آن را به عهده‏دارند و وجود متافيزيكي آن فقط به عهدهٴ روح مجرّد است.

گرچه بحث تفصيلي تجرّد روح و اينكه قلب كه در قرآن و حديث استعمال مي‏شود، همان روح مجرّد انساني است، به محل مناسب خود موكول مي‏شود، ولي برخي از شواهدي كه دلالت مي‏كند بر اينكه منظور از قلب، همان روح مجرّد است، نقل مي‏شود.

[1] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 174.

[2] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 15.

[3] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[4] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 35.

[5] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 89.




برچسب ها :




برچسب ها :



صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 58 صفحه بعد