درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 59
بازدید کل : 60714
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز









در شب سرد زمستانی در نیمه های شب در حالی که پاسی از نیمه

شب گذشت بود و برف به شدت می بارید و تمام کوچه و خیابان ها را

سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر

به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است!

باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده!

جلو که رفتم دیدم او یک جوان است!

او را تکانی دادم!

بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی!

گفتم جوان مثه اینکه متوجه نیستی!

برف برف!

روی سرت برف نشسته!

ظاهرا مدت هاست که اینجایی!

مریض می شوی!

خدای ناکرده می میری!

اینجا چه میکنی!؟!

جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره ای به روبرو کرد!

دیدم او زل زده به پنجره خانه ای! فهمیدم عاشـق شده! نشـستم و بـا

تمـام وجود گریستم! جوان تعجب کرد! کنارم نشست! گفت تو را چه

شده ای پیرمرد! آیا تو هم عاشق شدی؟!

گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم![عاشق مهدی فاطمه]

ولی اکنون که تو را دیدم [که چگونه برای رسیدن به عشقت از خود بی

خود شده ای] فهمیدم که من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده!

مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!!

شیخ رجبعلی خیاط


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :




برچسب ها :

شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! حساب بنده ها

در قیامت با چه کسی است؟

پیامبر (ص) فرمودند: با خودِ خدا،

آن شخص گفت: خیالم راحت شد، سپس بلند شد و رفت.

حضرت به اصحاب فرمودند: این شخص حقیقت مطلب را فهمید!

اصحاب به دنبال آن مرد رفتند و از او پرسیدند: چرا وقتی پیامبر فرمود

حساب بنده ها با خداست، گفتی خیالم راحت شد؟

آن مرد جواب داد: اَلکَریمُ اِذا قَدَر عَفا  شخص کریم وقتی قدرت انتقام

گرفتن پیدا می کند، می بخشد و عفو می کند.

آیت الله مجتهدی تهرانی


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

مردى نزد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام آمد و 

پرسید: یا امیرالمومنین ! به چه چیز خدایت را شناخته اى؟

فرمود: به واسطه شــکــسـتـن عزمها و تصمیمها، و چون بر انجام کارى 

اراده کردم موانع و قضا، حائل گردید و مقصودم عملى نشد پس فهمیدم

تدبیر کننده و عاقبت اندیش دیگرى است . 

پرسید: چه چیز سبب شد که خدا را سپاسگزارى نمایى؟

فرمود: دیدم که چه بلاهایى که از من دور کرده و بر دیگرى وارد نموده،

پس فهمیدم که بر من منت گذاشته و من هم او را شکر کردم .

پرسید: چه چیز سبب شده که به ملاقات و دیدار او علاقه مند گردى؟

فرمود: چون دیدم آیین فرشـتـگان و پیامبـرانـش را براى من برگـزیده و

نعمت را بر من تـمام کـرده دانـسـتـم خـدایى که این گونه مـرا گرامى

داشته هرگز فرامـوشم نـنـموده ، به همین سبب به دیدار او مـشتاق 

گردیدم.


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

روزى مردى خدمت امام جعفر صادق (ع) رفت و عرض کرد:

اى پسر رسول خدا، خدا را برایم ثابت کن .

امام به او فرمود: آیا تا به حال مسافرت رفته اى؟  مرد عرض کردبله

امام فرمود: سوار کشتى شده اى؟ مرد گفت: بله

امام فرمود: آیا تاکنون اتفاق افتاده که کشتى شما غرق شود

و کشـتـى دیگرى براى نجات شـما موجود نباشد و تو نیز شنا

بلد نباشى که بـتـوانى خودت را نـجـات دهـى؟ مرد گفت: بله

امام فرمود: آن موقع به چه چیز امـیـد دارى؟ مرد عرض ‍ کرد

وقتى از همه جا مایوس و ناامید مى شـدم و مى فـهمـیـدم

که دیگر کسى نیست مرا نجات دهد ته قلبم نورى مى تابید

و امیدوار مى شدم که دستى از غیب بیرون آید و مرا نجات دهد.

امام لبخندى زد و فرمود: همان نیرویى که امیدوار بودى ترا نجات دهد،

در حالى که هیچ وســیــله اى براى نــجــات تو باقى نمانده بود همان 

خداست که در نامـیـدى ها و بــلاهــا به داد انسان مى رســد و او را

نجات مى دهد.

قلب سلیم ج 1، ص 209


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

آیا خیال می‏كنی كه چون خدا به كسی مالی دهد و او را در آن امین بداند، به او این اجازه را می‏دهد كه اسبی را به ده هزار درهم برای سوار شدن خود بخرد، در صورتی كه اسبی به بهای بیست درهم برای او كافی باشد؟ ...»

ابان‌بن تغلب می‌گوید: امام صادق(ع) فرمودند:
«أَتَرَی اللهَ أَعْطَی مَنْ أَعْطَی مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَيْهِ ـ وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَيْهِ ـ لَا وَ لَكِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَهِ يَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَ دَائِعَ ـ وَ جَوَّزَ لَهُمْ أَنْ يَأْكُلُوا قَصْداً ـ وَ يَشْرَبُوا قَصْداً وَ يَلْبَسُوا قَصْداً ـ وَ يَنْكِحُوا قَصْداً وَ يَرْكَبُوا قَصْداً ـ وَ يَعُودُوا بِمَا سِوَی ذَلِكَ عَلَی فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَ يَلُمُّوا بِهِ شَعَثَهُمْ ـ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مَا يَأْكُلُ حَلَالًا ـ وَ يَشْرَبُ ـ حَلَالًا وَ يَرْكَبُ وَ يَنْكِحُ حَلَالًا ـ وَ مَنْ عَدَا ذَلِكَ كَانَ عَلَيْهِ حَرَاماً ـ ثُمَّ قَالَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ـ أَ تَرَی اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا عَلَی مَالٍ ـ خُوِّلَ لَهُ أَنْ يَشْتَرِيَ فَرَساً بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ يُجْزِیهِ فَرَسٌ بِعِشْرِینَ دِرْهَماً ـ وَ يَشْتَرِيَ جَارِيَةً بِأَلْفِ دِینَارٍ وَ يُجْزِیهِ بِعِشْرِینَ دِینَاراً ـ وَ قَالَ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِین؛1
آیا چنان تصوّر می‏كنی كه خداوند، كسی را كه مالی داده است، محترم می‏دانسته و كسی را كه محروم داشته است، خوار شمرده؟ هرگز! بلكه مال، مال خدا است و آن را در نزد اشخاص به امانت می‏گذارد و بر ایشان روا می‏دارد كه از آن با میانه‏روی بخورند و با میانه‏روی بنوشند و با میانه‏روی بپوشند و با میانه‏روی زناشویی كنند و با میانه‏روی از مركب استفاده كنند و هرچه جز آن (مصرف اقتصادی) باشد، به فقرای مؤمنان دهند و به نابسامانی زندگی ایشان سامان بخشند. پس هر كس چنین كند، آنچه می‏خورد، حلال است و آنچه می‏نوشد، حلال است و سواری و مركب او حلال است و زناشویی او حلال و هر كس چنین نكند بر او حرام خواهد بود.» سپس فرمود:
«لا تُسْرِفُوا، إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ...؛
آیا خیال می‏كنی كه چون خدا به كسی مالی دهد و او را در آن امین بداند، به او این اجازه را می‏دهد كه اسبی را به ده هزار درهم برای سوار شدن خود بخرد، در صورتی كه اسبی به بهای بیست درهم برای او كافی باشد؟ ...»
 




برچسب ها :

 مردی با لباس و کفشهای گران قیمت به دیواری خیره شده بود و می گریست.
نزدیکش شدم
به نقطه ای که خیره شده بود با دقت نگاه کردم ،
نوشته شده بود:
" این هم میگذرد "
علت را پرسیدم
گفت : این دست خط من است.
چند سال پیش و در این نقطه دست فروشی میکردم..........
حال صاحب چندین کارخانه ام.
پرسیدم : پس چرا دوباره به اینجا برگشتی؟
گفت : آمدم تا باز بنویسم
" این هم میگذرد "

گر به دولت برسی
مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی
پست نگردی مردی




برچسب ها :

میگویند روزی پنج بار صدایم میکند..
کاش اولین شبی که مهمانش میشوم..
به من نگوید که:


          دلت را به دنیا باختی..




برچسب ها :

خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
نمی دانم خداوندا.
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا.
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده.
پناهم ده .
امیدم ده خداوندا .
که دیگر نا امیدم من و میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم که آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به کــس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم نمی پرسم
نمی گویند
نمی جویند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
کللام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده
خدایا یا بسوزان این غم دل را
و یا در هم شکن این سد راهم را
که دیگر خسته از خویشم
که دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می کنم نجوای پنهانی
که شاید گیرم آرامش
ولی آن را هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست




برچسب ها :



طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟؟؟




برچسب ها :



صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 58 صفحه بعد